محبت آثار مختلفي را به دنبال دارد كه براي نمونه به چند مورد آن اشاره مي كنيم:
1- قرب الي الله 2- ذكر و اثر آن 3- خوف و رجاء 4- حضور قلب 5- احترام به آثار و نشانه هاي محبوب 6- محبت مايه سعادت انسان و معرفت حق تعالي و وصول حق است
7- تولي و تبري محب
قرب الي الله، منظور اين است كه محبت باعث جذب شدن انسان به كمالات موجود در محبوب مي شود يعني انسان با محبت مي تواند به خداي خود در حد اعلاء نزديك شود. اثر بعدي ذكر و اثرات آن است. ذكر مايه آرامش روح و روان آدمي مي شود اگر انسان، كسي را دوست داشته باشد هميشه به ياد اوست و نام او را بر زبان مي آورد. و از اين كار لذت مي برد. و چون محبوب واقعي انسان را خدا دانستيم پس ذكر او دل را آرام مي كند چنانچه در قرآن آمده است: الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب (رعد/28) آنان كه ايمان آوردند و دلهاشان به ياد خدا آرامش مي يابد آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرامش مي يابد.
آيات ديگري هم در اين زمينه وجود دارد كه از ذكر آن ها امتناع مي كنم.
خوف و رجاء، اثر سومي است كه بيان شده، به اين معني كه محب از شدت علاقه اي كه به محبوب دارد، مي ترسد كه مبادا رفتار و گفتارش خلاف عقيده و نظر محبوبش باشد از طرف ديگر نوعي احساس شادي و نشاط نيز از محبت و رحمت خدا در فرد ايجاد مي شود كه رجاء نام دارد يعني در عين ترس، اميد هم دارد. ميزان خوف و رجاء بايد مساوي باشد چرا كه اميد زياد باعث مي شود كه انسان توجهش به زينت هاي دنيوي بيشتر شود و از اصل موضوع غافل و به گناه افتد و ترس زياد هم موجب يأس و نااميدي مي شود كه آن هم گناه است. در حالي كه ترس از خدا بايد فرد را از گناه دور كند چون مي داند كه خدا او را مي بيند و به همه كارهايش آگاه است.
اثر چهارم حضور قلب محب است كه با ذكر رابطه نزديكي دارد يعني ذكر هنگامي تأثير دارد كه با حضور قلب باشد و زبان با قلب همراه شود.
احترام به آثار و نشانه هاي محبوب اثر ديگري است كه در محب وجود دارد يعني كسي كه به محبوب عشق مي ورزد به طور حتم به چيزهاي اطرافش كه به او مربوط مي شود هم علاقه دارد و به آنها احترام مي گذارد. اين جهان همه از نشانه هاي الهي است و عارف كسي است كه به عالم هستي به خاطر خدا محبت كند. لذا در احاديث آمده است كه هركس كه خدا و اولياء خدا را دوست داشته باشد ضمن آنكه شعائر الهي را زنده نگه مي دارد، آنچه كه به خدا و اهل بيت است را نيز احترام مي كند.
اثر بعدي اين است كه محبت باعث سعادت انسان در رسيدن او به حق مي شود، انسان از طريق محبت مي تواند اسرار الهي را يكي پس از ديگري براي خود آشكار كند.
و اما اثر آخر، تولي و تبري محب است به اين معني كه محبت موجب مي شود كه رفتار محب نسبت به دوستان و دشمنان محبوبش طبق نظر محبوب باشد يعني با بندگان خدا با مهرباني و الفت و با دشمنان خدا با قهر و غضب رفتار كند.
منبع:
سایت تبیان
خلقت عالم بر اساس عشق طرح شده است يعني مبدأ آفرينش، عشق الله است.
محبت حالتي است كه در دل يك موجود ذي شعور، پديد مي آيد. اين محبت همراه با اختيار است ولي موجودات ديگر كه از محبت الهي برخوردارند داراي محبتي جبري و قهري هستند.
توضيح بيشتر اينكه انسانها با اختيار خودشان محبت خدا را انتخاب كردند و لذا خداوند اين امانت را بر دوش او قرار داد به همين دليل مأمور به عبادت شده است. اين امانت همان سرّ عشق الهي است. اين انسان بود كه خود را مسئول حفظ اين امانت كرد. چنانچه در روز قيامت از آن سؤال مي شود: تسئلن يومئذ عن النعيم (الولايه) همانا در آن روز از نعيم (ولايت و محبت) مورد بازخواست قرار مي گيرد.
و چون امانت را بايد به دست صاحب و اهلش برگرداند خداوند، انسان را مأمور كرد كه اين كار را انجام دهد پس محبت را بايد به پيش خدا (اهلش) فرستاد و دل خود را نيز همراه آن كرد.
محبت و عشق در اسلام به عنوان قانون است كه اسلام بر مبناي آن بنا نهاده شده است و اين از بزرگترين امتيازات مكتب شيعه نسبت به ساير مذاهب و مكاتب است.
نعمت عشق و محبت در اسلام چنان اهميتي دارد كه پيامبر r در دعايش آن را طلب كرده و فرمودند: پروردگارا دوستي خودت و دوستي كسي كه تو را دوست دارد و دوستي عملي كه موجب دستيابي به محبت تو مي شود، روزي من گردان و دوستي خود را در نظر من از آب خنك لذيذتر و عزيزتر قرار ده.
منبع:
سایت تبیان
گفته شده كه شوق، مقدمه عشق است حالت فقداني است كه در انسان به وجود مي آيد و به دنبال آن مفقود مي گردد پس او را مي يابد و در نهايت به او عشق پيدا مي كند لذا شوق توأم با شوق است، ديگر اينكه شوق، رسيدن به مطلوب است و با وجود اينكه تشنه آن هستيم به او دسترسي نداريم.
اما عشق، آتش سوزان و بحري بي پايان است. عشق درد نيست ولي به درد مي آورد، بلا نيست ولي بلا را به سر مي آورد.
اما چيزي كه بايد توجه شود اين است كه اين عشق ورزيدنها بايد براي چه كسي باشد؟ چه كسي لياقت اين همه عشق و محبت را دارد؟ قرآن مجيد در آيه 165 سوره بقره خداوند را معشوق حقيقي و محبوب آرماني انسان معرفي كرده كه موفين شديدترين محبت را نسبت به او دارند. نشانه شدت علاقه مومنين به خداوند متعال، اطاعت و فرمانبرداري آنان از دستورات و فرامين الهي است. پس هركسي كه خدا را بيشتر اطاعت كند او را بيشتر دوست داردنكته قابل توجه بين كلمه عشق و محبت، تفاوت و شباهت آنهاست. اولين شباهت ميان آن دو فطري بودن آنها است و ديگر اينكه هر دو تغييرات خاصي را در زندگي انسان ايجاد مي كنند زندگي انسان را متحول مي كنند.
تفاوتهايي هم كه وجود دارد از اين جمله اند كه عشق به ارضاي درون خواهي مي پردازد ولي محبت در پي ديگرخواهي و غيرخواهي است، عشق به يك معشوق اختصاص دارد ولي محبت را براي بيش از يك محبوب خواهد بود. عشق زمان و مكان ندارد، داراي حد و مرز نيست كه محبت غير از اين است.
در توصيف بيشتر محبت بايد گفت: از جمله صفات حق تعالي است چنانچه در حديثي قدسي آمده است كه «منِ خدا گنج مخفي هستم و دوست دارم كه شناخته شوم پس خلق را آفريدم كه شناخته شوم.»
خلق آفريده شده توسط خداوند داراي اين خصلت (محبت) هستند آن هم به طور فطري، محبت به خداوند، در عمق فطرت انسان قرار داده شده. همه انسانها در ابتدا به خالق خود علاقه نشان مي دهند اما در بعضي افراد، روي اين خصلت را گرد و غبار غفلت مي گيرد و آن را مي پوشاند كه در اين صورت از خداپرستي محروم مي شوند.
عبادت انسانها نسبت به خدا، گونه هاي مختلفي دارد افراد، هركدام به ديد و نظر خود، خدا را به دليلي مي پرستند، عده اي او را به خاطر ترسي كه از آتش جهنم دارند عبادت
مي كنند از قهر و غضب خدا مي ترسند كه مبادا گرفتار آن شوند اين عبادت مخصوص عارفان است. عده اي معبودشان را به جهت اميدي كه به نعمتها و بهشت وعده داده شده دارند مي پرستند يعني اميد به رحمت خدا دارند كه به آنها اعطا شود اين صفت عابدان است. اما دسته آخر كه اهل الله و علماء بالله اند، خداوند را تنها به دليل وجود خودش عبادت مي كنند نه به خاطر جهنم و بهشت وعده داده شده در قرآن. اين عبادت، آنها را در گروه افرادي قرار مي دهد كه عبادتشان از روي اخلاص و باارزش تر از دو دسته ديگر است.
منبع:
سایت تبیان
اسلام ، دين حكومت است . آموزه هاي ديني ما بروشني دلــيل بر اين مدعاست.اما بررسي دقيق و مو شكافانه متون اسلامي نشان ميدهد كه اسلام بيشتر از آنكه بر ((تن ها)) حكومت كند و سلطه ي بر مردم را اقتدار سياسي پيشه نمايد در پي حكومت بر دلهاست
اصول اين نوع حكومت و كشورداري همان مباني سيـــاسي حكومتي اسلام است و مباني سياسي نظام علوي ، چيزي جز مبــــاني مديريت اسلامي نيست .
اسلام ، آيين نامه ي تكامل مادي و معنوي انسان است . بنيـــادي ترين عنصر اين آيين نـــــامه محبت است . نقش محبت در تحــقق حكومت اسلامي و برنامه ايي كه دين الهي براي پيشرفت جامعه انســــاني رقم زده است به حدي است كه امــام محمد باقر عليه السلام دين اسلام را جز محبت نمي داند و مي فرمايد:هل الدين الا الحب ؟ آيا دينداري ، جز محبت و مهرورزي است ؟ازنگاه علي عليه السلام نيزستونهاي اصلي اسلام واصول برنامه هاي تكامل آفرين آن بر پايه ي محبت خداوند است . چنان كه ميفرمـــايند:«اسلام ، ديـــــن خداوند است كه آن را براي خود برگزيد و به ديده ي عنايت خويش، آن را بپروريد،و بهترين آفريدگان خود را ويژه ي آن ساخت و ستون هاي آن را بر دوستي خود استوار داشت . پيشوايان ديني و رهبران راستين سياسي امت اسلامي ، جلوه هـــاي محبت مردم به آفريدگارند و مهرورزي مردم به آنـــان،مهروزي به خداست . بر اين اســاس ، پايگــاه اصلي حكومت اسلامي ، فراتر ازبيعت و راي مـــردم است . حكومت اسلامي ريشه در عشق و محبت مردم دارد. و اين است راز آن همه تــــاكيد قرآن و احاديث بر محبت اهل بيت عليه السلام.»
البته واضح است كه محبت ، امــري دستوري نيست . چنين نيست كه بتوان انســـــــان را با بخشنـــامه اي بر خلاف كشش دروني او ، به مهرورزي به كسي يا چيزي واداشت. انسان ،عاشق زيبايي هاست.عشق به زيبايي در اعماق جان انسان است او به گونه اي فطري همه ي زيبايي هاي مادي ومعنوي را دوست دارداز اين رو اگر بينش ، منش و كردار كسي را زيبـــــا ديد ، به او عشق مي ورزد و اگر نازيبا ديد از او روي برمي تابد.اين مقتضاي فطرت انسان است .مگر اينكه فطرتش دگرگون شده باشد. از اين جا ميتوان دريافت كه راز تاكيد بر محبت اهـــل بيت و فلسفه ي وجوب دوستي آن بزرگواران ، ترغيب به شناخت واقعي آنهاست .چرا كه منش،رفتار و تعامل آنان با مردمان، آن سان زيبـا وكشش آفرين است كه شنـاخت واقعي آنــان باعث دلبستـــگي و وابستـــــگي ميشود .نمي شود آن همه زيبــــــايي نهفته در رفتار علي (ع) را ديد ، شناخت اما به او عشق نورزيد .مگر اينكه كسي وجدان انساني اش را از دست داده باشد و فطرت پاك و پيراسته اش را آلوده كرده باشد.راز آن همه شيدايي ،شيفتگي و دلدادگي مردمان به علي (ع) همين است.
محبت از كلمه حب به معناي عشق و دلدادگيگرفته شده است اما در اصطلاح به معني پسنديدن چيزي است كه او را مي بيني يا گمان به خوب بودن او داري.
از ديگر كلماتي كه معناي محبت را مي رساند، عشق و مودة است كه در مورد عشق بايد گفت كه اين كلمه از مصدر عَشِقَ است به معناي «شگفت، دوست به حسن محبوب، از حد گذشتن در دوستي، كوري حس از دريافت عيوب محبوب يا مرضي است كه مردم را به سوي خود مي كشد جهت خلط و تسليط فكر بر نيك پنداشتن بغض صورتها يا محبت به نام اشد حباً»
در اصطلاح، به اين معنا آمده است كه عشق، محبت مفرط و از حد گذشته است. اين گفته ابن سينا است. البته به طور كلي مي توان گفت كه عشق چيزي مافوق محبت است و اثرش اين است كه بر خلاف محبت عادي، انسان را از حال عادي خارج مي كند، خواب و خوراك را از او مي گيرد، اما مودة كه در قرآن در چند آيه ذكر شده مثل آيه جعل بينكم مودة و رحمة، يا آيه 96 سوره مريم (سيجعل لهم الرحمنُ وداً) به معناي درستي و محبت استكه تفسيرش به طور مفصل آمده است.
منبع:
سایت تبیان
گرچه هرشب استکان بر استکانت می زنند
هرچه تنهاتر شوی آتش به جانت می زنند
تا بریزی دردهایت را درونِ دایره
جای همدردی فقط زخم زبانت می زنند
عده ای که از شرف بویی نبردند و فقط
نیش هاشان را به مغزِ استخوانت می زنند!
زندگی را خشک مثل زنده رودت می کنند
با تبر بر ریشه ی نصف جهانت می زنند
چون براشان جای استکبار را پُر کرده ای
با تمسخر مشتِ محکم بر دهانت می زنند!
پیش ترها مخفیانه بر زمینت می زدند
تازگی ها آشکارا آسمانت می زنند!
آه! قدری فرق دارد زخم خنجرهایشان
دوستانت پا به پای دشمنانت می زنند