این کتاب در 296 صفحه، گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله العظمی خامنهایدربارهی مسائل مختلف مربوط به نهضت حسینی را ارائه کرده که از خرداد 1368 تا تیرماه 1390 در محافل و مجالس گوناگون ایراد و در قالب 72 سخن جمعآوری شده است. همچنین در بخش پایانی این کتاب دعاهایی که معظمله با محوریت «حماسهی عاشورا» در سخنرانیهای مختلف فرمودهاند جمعآوری و ارائه شده است.
در بخشی از پیشگفتار این کتاب آمده است: «در میان همهی تلاشهای گذشتگان در بهرهگیری از برکات و آثار نهضت امام حسین(ع) نام امام خمینی(ره) همچون ستارهای فروزان میدرخشد؛ چرا که آن امام راحل با استفاده دقیق و روزآمد از معارف حسینی و با طرح شعار برخاسته از فلسفهی عاشورا یعنی «پیروزی خون بر شمشیر» توانست انقلاب ملت مسلمان ایران را رهبری و به پیروزی برساند و به تبلیغ عملی و نشاندادن جلوهی حقیقی فلسفه قیام عاشورا اقدام کند.»
کتاب «72 سخن عاشورایی» به همت علیرضا مختارپور قهرودی جمعآوری و تدوین شده است و دارای یک فهرست تفصیلی است که بر اساس ترتیب زمانی رخدادها تنظیم گردیده است. این کتاب همچنین دارای یک فهرست مطالعه موضوعی در ذیل عناوینی چون: زندگی و ابعاد شخصیت امام حسین(ع)، اهداف و فلسفه قیام، درسها و عبرتهای عاشورا، اهمیت ماه محرم و برگزاری مجالس عزاداری و ذکر مصیبت است.
در بخشی از کتاب به نقل از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع علما و روحانیون در سال 71 آمده است: «روزی در همین کشور ما، مبارزات ضداستعماری و ضداستبدادی و ضد دستگاه کفر و طاغوت مطرح بود. اما بعضی این تکلیف را تشخیص نمیدادند و به کارهای دیگر چسبیده بودند. احیانا اگر کسی تدریسی داشت، اگر تالیفی داشت، اگر یک حوزه کوچک تبلیغی داشت، اگر هدایت جمع محدودی از مردم در کارهای دینی بر عهده او بود، فکر میکرد اگر به آن مبارزه بپردازد، آن کارها معطل خواهد ماند! مبارزه به آن عظمت و به آن اهمیت را ترک میکرد، برای اینکه از این کارها باز نماند! یعنی اشتباه در شناختن آنچه لازم بود. آنچه مهم بود و آنچه اهم بود. حسین ابن علی علیهالسلام در بیانات خود فهماند که برای دنیای اسلام در چنین شرایطی، مبارزه با اصل قدرت طاغوتی و اقدام برای نجات انسانها از سلطه شیطانی و اهریمنی این قدرت، واجبترین کارهاست.»
صدای جیر جیر اتصال رایانه مرد خندان به اینترنت ،در فضای اتاق پیچید ومجبورم کرد مجله ی توی دستم را کنار بگذارم ونزدیک مرد خندان بنشینم.
آهسته گفت :
-با این خانم تازه آشنا شده ام :فوق لیسانسه ودرس می ده…
idساحل روی صفحه ی نمایشگر رایانه نشست ،یعنی که آماده چت کردن بود.
مردخندان،همان طور که حروف نگاری می کرد،ادامه داد:
-پایان نامه اش اطلاعاتی داره که من مدتهاست دنبالشونم…
ناگهان این نوشته روی صفحه نشست که:"ایمیلتون رو بخونید!”
مرد خندان،با تعجب،همان کار را کرد.پیامش کوتاه ،مودبانه و ساده بود.شماره ی تلفنش را تایپ کرده بود وآخر آخرش هم نوشته بود:I love you
مردخندان،آسته صفحه را بست ورایانه را خاموش کرد.به شوخی گفتم:
بابا،خانم تون که نیست!
مرد خندان،بعداز سکوتی کوتاه، ظرف میوه را نزدیک آورد وگفت:
قول وقرار من که هست.
داستان اینترنت و ما از کتاب رنج آدم شدن،نویسنده:سید محمدسادات اخوی
آن طور که اصغر می گفت به دستور رئیس ساواک تهران عزاداری امسال توی حسینیه ، که حالت مرکزی داره ،ممنوع بوده. هیئت امنا هم تعهد داده، ولی مخفیانه به بازسازی حسینیه اقدام کرده تا مراسم را باشکوه تر برگزار کند.شاید خرافاتی شده باشم، اما داستان رستم وسهراب ویا کیهان و خورشید با سرشت ما ایرانیان عجین شده است.نقش ها عوض می شود؛ پسر جای پدر وپدر جای پسر می نشیند.
قسمتی از کتاب ناهید،نویسنده:شهریار زمانی .
یادم می افتد که این بار فقط می خواهم تمرین دوست داشتن کنم.
به ضریح نگاه می کنم ودست هایی که تلاش می کنند خودشان را جلوتر می کشند ومیله ها را لمس کنند.دست های محتاج ومشتاقی که به امیدی این همه نزدیک آمده اند.
دست هایی که پل می شوند تا دلشان عبورکند وبگذرد و پیوند بخورد با امام مهربان .
مثل قطره ای کوچک خودم را در دریای خروشان رها میکنم…با آنها جلو وعقب میروم…موج میخورم.
قسمتی از کتاب پنجشنبه فیروزه ای ،نویسنده:سارا عرفانی.
هیمن سینه ریز را سفت توی مشت گرفته است.زبانم بند آمده است و می ترسم حرفی بزنم وکار را خرابتر بکنم. دیگر راضی هستم.ریژان بی صفت طلا را ببرد وکاری به من و هیمن نداشته باشد.این جانوری که من می بینم، از ایرج هم هیچ سراغی ندارد.ریژان نوک تفنگش را رو به سینه ی هیمن نشانه می رود ومی گوید:
برای آخرین بار می گویم : گوهر را بده!
ریژان خان ،ما کرد هستیم وغریب کشی در ذاتمان نیست، آبروی خلق کرد نبر.
من کرد هستم، اما با خیانتکاران هم کاسه نمی شوم.
ریژان، یی زن کرد است ومیهمان، خوب می دانی ما خاکسار میهمان هستیم.
ریژان پا پس می کشد .تفنگش را یک دستی می گیرد و می گوید:
باشد،معامله می کنیم.
قسمتی از کتاب هیرو،نویسنده:شهریار زمانی