اینترنت وما
صدای جیر جیر اتصال رایانه مرد خندان به اینترنت ،در فضای اتاق پیچید ومجبورم کرد مجله ی توی دستم را کنار بگذارم ونزدیک مرد خندان بنشینم.
آهسته گفت :
-با این خانم تازه آشنا شده ام :فوق لیسانسه ودرس می ده…
idساحل روی صفحه ی نمایشگر رایانه نشست ،یعنی که آماده چت کردن بود.
مردخندان،همان طور که حروف نگاری می کرد،ادامه داد:
-پایان نامه اش اطلاعاتی داره که من مدتهاست دنبالشونم…
ناگهان این نوشته روی صفحه نشست که:"ایمیلتون رو بخونید!”
مرد خندان،با تعجب،همان کار را کرد.پیامش کوتاه ،مودبانه و ساده بود.شماره ی تلفنش را تایپ کرده بود وآخر آخرش هم نوشته بود:I love you
مردخندان،آسته صفحه را بست ورایانه را خاموش کرد.به شوخی گفتم:
بابا،خانم تون که نیست!
مرد خندان،بعداز سکوتی کوتاه، ظرف میوه را نزدیک آورد وگفت:
قول وقرار من که هست.
داستان اینترنت و ما از کتاب رنج آدم شدن،نویسنده:سید محمدسادات اخوی