انواع کرامت
در فرهنگ اسلامی دو نوع کرامت برای انسان تعریف شده است:
۱. کرامت ذاتی: این نوع کرامت به طور تکوینی در پرتو نعمت ها و قابلیت های خاصی که خداوند به بنده اش اعطا کرده، در نهاد او به ودیعه گذاشته شده است و اختیار کردن انسان در کسب این مقام نقش ندارد. به واسطۀ این فضیلت، انسان در مرتبه ای قرار می گیرد که برتر از دیگر موجودات است. قرآن کریم می فرماید: «لقد کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البّر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی اکثر ممن خلقنا تفضیلاً؛(۴) ما فرزندان آدمی را گرامی داشتیم و آنان در صحرا و دریا بر مرکب های راهوار سوار کردیم و از نعمت های پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده ایم، برتری بخشیدیم.»
از این آیه استنباط می شود هر کمالی که در دیگر موجودات هست، حدّ اعلای آن در بشر وجود دارد. این کرامت یک وجه عمومی و کلی دارد که همۀ انسان ها را شامل می شود؛ از این رو حتی انسان های مشرک، کافر و فاسق از این نوع کرامت برخوردار بوده اند، ولی چنین گوهر بی همتایی را کُفران کرده و اصالت هویت اصیل خویش را به پای امور فناپذیر و ارزش های دروغین فدا کرده اند.
۲. کرامت اکتسابی: یک نوع علّو روحی و اعتلای معنوی است که بر پایۀ تقوا و پارسایی ظهور می کند. قرآن کریم می فرماید: «… إن اکرمکم عندالله اتقاکم…؛(۵) همانا گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» براساس این آیه انسان ها در ارتباط با این نوع کرامت یکسان نیستند، بلکه متفاوت هستند و هرچه میزان تقوا و پرهیزگاری آنان بیشتر باشد، کرامتشان نیز بیشتر خواهد بود. کسی که می خواهد به مقام مکرّمین دست یابد، از پستی ها گریزان است و به اعتلا گرایش دارد.
نخستین فروغ امامت حضرت علی (ع) می فرماید: «روح خود را از هرگونه پستی گرامی بدار، هرچند برحسب ظاهر تو را به سوی امور مرغوب بکشاند.»(۶) کسی که به کارهای پست روی می آورد، نه تنها چیزی نصیب او نمی شود، بلکه از جان و روح خود سرمایه گذاری می کند بدون اینکه بهرۀ چشمگیری دریافت کند. انسان کریم فقط بندۀ خداست. آنچه با گوهر ذاتش بیگانه است به بوستان وجودش راه نمی دهد. از بندِ تمام دشمنان درونی و برونی رها شده و با سرشتی عالمانه و روحی کریمانه در وادی فضایل اخلاقی قدم می گذارد.
۴. سورۀ اسراء، آیۀ ۷۰.
۵. سورۀ حجرات، آیۀ ۱۳.
۶. نهج البلاغه، ترجمۀ محمد دشتی، قم، انتشارات ائمه (ع)، ۱۳۷۹ شمسی، نامه ۳۱، ص ۵۳۲.
منبع:
سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه
حضرت فاطمه سلام الله علیها در منظر قرآن
مشهور است که “لیلة القدر” یا “لیلة مبارکة” در قرآن، کنایه از حضرت فاطمه سلام الله علیها است. نسبت این شب با ایشان، این است که شب قدر مقیاس عظمت آن بانوست.
در سوره مبارکه قدر مقیاس هایی برای عظمت بانو فاطمه سلام الله علیها نقل شده است. سوره قدر پر از مقیاس است. آن هم انواع مقیاس هایی که خود، دلالت به عظمتی می کنند که هیچ ظرفی گنجایش آن را ندارند.
“به نام خداوند بخشنده مهربان* ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم* و تو چه می دانی شب قدر چیست؟* شب قدر بهتر از هزار ماه است* فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کاری نازل می شوند* شبی است سرشار از سلامت (و برکت و رحمت) تا طلوع سپیده*
این سوره را می توان سه شکل و سه مرتبه خواند:
یکبار با تاکید بر روی مفهوم “انا"، یکبار با تاکید بر روی “انزلناه” و نهایتا یکبار با تاکید “لیلة القدر” .
لحن اول: توجه را معطوف به خدایی می کند که برای بزرگداشت و عظمت نزول، از فاعلیت خود و اسباب این امر می گوید.
لحن دوم:مقیاس عظمت خود قرآن می شود که به عنوان محتوای ظرف “لیلة القدر” شاخص عظمت ظرف خود می شود.
لحن سوم: لیلة القدر مستقیما شاخص با عظمتی است که با بقیه سوره، آن شاخص را با عباراتی تبیین می کند. عبارت “ما ادراک” یعنی آنقدر بزرگ، که اگر خدا اراده نکرده بود، فهمش برای هیچ کس میسر نبود؛ “خیر من الف شهر” یعنی بگذار برای تقریب ذهنت مقیاسی بدهم، هزار ماه را مجسم کن؛ احتمالا با تمام لحظات و جزئیاتش ؛ نهایتا تعبیر نزول ملائکه و روح آن هم در زمینه “من کل امر” یعنی ظرف بزرگی به بزرگی همه آفرینش و امور جاری آن در همه امور. شبی که تا طلوع فجر یعنی تا انتهای بی نهایتش، سلامت و برکت است.
از نظر قرآن، این است حکایت شکوه و عظمت بانو عظمت فاطمه سلام الله علیها.
“لیلة القدر"، فاطمه سلام الله علیها را متجلی در صفت عصمت و عطیه علم است. علم مرتبه بالای احاطه است که عمل خالصانه و دوری از هر ناپاکی آن را در وجو فاطمه سلام الله علیها جاری کرده است. گویی فاطمه سلام الله علیها مولد علم حقیقی است و مجرای آن را عصمت و پاکی شناسنده و تعلیم می دهد.
الهی به حق فاطمه…
در محضر علامه طباطبایی
” سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ”
در مفردات گفته: كلمه” سلام” و” سلامت” به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است.
پس جمله” سلام هى” اشاره است به اينكه عنايت الهى تعلق گرفته است به اينكه رحمتش شامل همه آن بندگانى بشود كه به سوى او روى مىآورند، و نيز به اينكه در خصوص شب قدر باب نقمتش و عذابش بسته باشد، به اين معنا كه عذابى جديد نفرستد. و لازمه اين معنا آن است كه طبعا در آن شب كيد شيطانها هم مؤثر واقع نشود، هم چنان كه در بعضى از روايات هم به اين معنا اشاره رفته است.
ولى بعضى از مفسرين گفتهاند: مراد از كلمه” سلام” اين است كه: در آن شب ملائكه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند سلام مىدهند. برگشت اين معنا هم به همان معناى اول است و اين دو آيه يعنى آيه” تنزل الملائكة و الروح” تا آخر سوره در معناى تفسيرى است براى آيه قبلى كه مىفرمود” لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ".
در مجمع است كه از ابن عباس از رسول خدا (ص) روايت شده كه فرمود: وقتى شب قدر مىشود ملائكهاى كه ساكن در سدرة المنتهى هستند و جبرئيل يكى از ايشان است نازل مىشوند، در حالى كه جبرئيل به اتفاق ساير سكان نامبرده پرچمهايى را به همراه دارند، يك پرچم بالاى قبر من، و يكى بر بالاى بيت المقدس، و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طور سينا نصب مىكنند، و هيچ مؤمن و مؤمنهاى در اين نقاط نمىماند مگر آنكه جبرئيل به او سلام مىكند، مگر كسى كه دائم الخمر و يا معتاد به خوردن گوشت خوك و يا زعفران ماليدن به بدن خود باشد .
در محضر علامه طباطبایی
“وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ” اين جمله كنايه است از جلالت قدر آن شب و عظمت منزلتش است، چون با اینکه میتوانسته ضمیررا بیاورد خود آن را تكرار كرد. واضحتر بگويم، با اينكه مىتوانست بفرمايد:” و ما ادريك ما هى، هى خير من الف شهر” براى بار دوم و بار سوم خود كلمه را آورد و فرمود:” وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ".
منظور از بهتر بودنش از هزار شب به طورى كه مفسرين تفسير كردهاند بهتر بودنش از حيث فضيلت عبادت است، و مناسب با غرض قرآن هم همين معنا است، چون همه عنايت قرآن در اين است كه مردم را به سوى خدا نزديك، و به وسيله عبادت زنده كند، و زندهدارى آن شب با عبادت بهتر است از عبادت هزار شب. و ممكن است همين معنا را از آيه 3 سوره دخان نيز استفاده كرد، چون در آنجا شب قدر را پر بركت خوانده، و فرموده:” إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ” . البته در اين ميان معناى ديگرى نيز هست.
“تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ” كلمه” تنزل” در اصل تتنزل بوده، و ظاهرا مراد از روح آن روحى است كه از عالم امر است و خداى تعالى در بارهاش در سورهاسرا آیه 85 فرموده:” قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي".
كلمه” من” در جمله” مِنْ كُلِّ أَمْرٍ” به گفته بعضى از مفسرين به معناى باء است.
بعضى گفتهاند: به معناى خودش است، يعنى ابتداى غايت، ولى سببيت را هم مىرساند، و آيه را چنين معنا مىدهد:” ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان و به سبب هر امرى الهى نازل مىشوند".
بعضى گفتهاند: باء براى تعليل به غايت است، و معنايش اين است” ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مىشوند، براى خاطر اينكه هر امرى را تدبير كنند".
ليكن حق مطلب اين است كه: مراد از امر، اگر آن امر الهى باشد كه آيه” إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ” تفسيرش كرده، حرف” من” براى ابتدا خواهد بود، و در عين حال سببيت را هم مىرساند، و به آيه چنين معنا مىدهد:” ملائكه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان نازل مىشوند، در حالى كه نزولشان را ابتدا مىكنند و هر امر الهى را صادر مىنمايند".
فضيل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روايت كرده كه از امام باقر (ع) از معناى خداى تعالى از اينكه فرمود” شب قدر بهتر است از هزار شب” چيست؟ فرمود: عمل صالح از نماز و زكات و انواع خيرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهى كه در آن شب قدر نباشد، و اگر خداى تعالى جزاى اعمال خير مؤمنين را مضاعف نمىكرد، مؤمنين بجايى نمىرسيدند، ولى خدا پاداش حسنات ايشان را مضاعف مىكند .
منبع؛
فروع كافى، ج 4، ص 157، ح 6.
فخر بن الخطیب در ذیل آیه 61 سوره مبارکه مباهله، چنین استدلال می کند: “علی بن اب طالب از جمیع پیغمبران به جز پیغمبر خاتم صل الله علیه وآله و از جمیع صحابه افضل است؛ زیرا که حق تعالی فرموده: «انفسنا و انفسکم ؛ یعنی نفس های خود و نفس های شما را بخوانیم» مراد از نفس، نفس مقدس نبوی است. زیرا مقتضای دعوت این است که آدمی دیگری را دعوت می کند و به غیر علی بن ابی طالب کسی به انفسنا تعبیر نمی شود.
فلذا معلوم می شود که حق تعالی نفس علی را نفس محمد صل الله علیه و آله گفته است.
بر گرفته از کتاب منتهی الآمال شیخ عباس قمی، در باب فضایل امیرالمومنین علیه السلام.