حضرت فاطمه سلام الله علیها در منظر قرآن
مشهور است که “لیلة القدر” یا “لیلة مبارکة” در قرآن، کنایه از حضرت فاطمه سلام الله علیها است. نسبت این شب با ایشان، این است که شب قدر مقیاس عظمت آن بانوست.
در سوره مبارکه قدر مقیاس هایی برای عظمت بانو فاطمه سلام الله علیها نقل شده است. سوره قدر پر از مقیاس است. آن هم انواع مقیاس هایی که خود، دلالت به عظمتی می کنند که هیچ ظرفی گنجایش آن را ندارند.
“به نام خداوند بخشنده مهربان* ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم* و تو چه می دانی شب قدر چیست؟* شب قدر بهتر از هزار ماه است* فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کاری نازل می شوند* شبی است سرشار از سلامت (و برکت و رحمت) تا طلوع سپیده*
این سوره را می توان سه شکل و سه مرتبه خواند:
یکبار با تاکید بر روی مفهوم “انا"، یکبار با تاکید بر روی “انزلناه” و نهایتا یکبار با تاکید “لیلة القدر” .
لحن اول: توجه را معطوف به خدایی می کند که برای بزرگداشت و عظمت نزول، از فاعلیت خود و اسباب این امر می گوید.
لحن دوم:مقیاس عظمت خود قرآن می شود که به عنوان محتوای ظرف “لیلة القدر” شاخص عظمت ظرف خود می شود.
لحن سوم: لیلة القدر مستقیما شاخص با عظمتی است که با بقیه سوره، آن شاخص را با عباراتی تبیین می کند. عبارت “ما ادراک” یعنی آنقدر بزرگ، که اگر خدا اراده نکرده بود، فهمش برای هیچ کس میسر نبود؛ “خیر من الف شهر” یعنی بگذار برای تقریب ذهنت مقیاسی بدهم، هزار ماه را مجسم کن؛ احتمالا با تمام لحظات و جزئیاتش ؛ نهایتا تعبیر نزول ملائکه و روح آن هم در زمینه “من کل امر” یعنی ظرف بزرگی به بزرگی همه آفرینش و امور جاری آن در همه امور. شبی که تا طلوع فجر یعنی تا انتهای بی نهایتش، سلامت و برکت است.
از نظر قرآن، این است حکایت شکوه و عظمت بانو عظمت فاطمه سلام الله علیها.
“لیلة القدر"، فاطمه سلام الله علیها را متجلی در صفت عصمت و عطیه علم است. علم مرتبه بالای احاطه است که عمل خالصانه و دوری از هر ناپاکی آن را در وجو فاطمه سلام الله علیها جاری کرده است. گویی فاطمه سلام الله علیها مولد علم حقیقی است و مجرای آن را عصمت و پاکی شناسنده و تعلیم می دهد.
الهی به حق فاطمه…
در محضر علامه طباطبایی
” سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ”
در مفردات گفته: كلمه” سلام” و” سلامت” به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است.
پس جمله” سلام هى” اشاره است به اينكه عنايت الهى تعلق گرفته است به اينكه رحمتش شامل همه آن بندگانى بشود كه به سوى او روى مىآورند، و نيز به اينكه در خصوص شب قدر باب نقمتش و عذابش بسته باشد، به اين معنا كه عذابى جديد نفرستد. و لازمه اين معنا آن است كه طبعا در آن شب كيد شيطانها هم مؤثر واقع نشود، هم چنان كه در بعضى از روايات هم به اين معنا اشاره رفته است.
ولى بعضى از مفسرين گفتهاند: مراد از كلمه” سلام” اين است كه: در آن شب ملائكه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند سلام مىدهند. برگشت اين معنا هم به همان معناى اول است و اين دو آيه يعنى آيه” تنزل الملائكة و الروح” تا آخر سوره در معناى تفسيرى است براى آيه قبلى كه مىفرمود” لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ".
در مجمع است كه از ابن عباس از رسول خدا (ص) روايت شده كه فرمود: وقتى شب قدر مىشود ملائكهاى كه ساكن در سدرة المنتهى هستند و جبرئيل يكى از ايشان است نازل مىشوند، در حالى كه جبرئيل به اتفاق ساير سكان نامبرده پرچمهايى را به همراه دارند، يك پرچم بالاى قبر من، و يكى بر بالاى بيت المقدس، و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طور سينا نصب مىكنند، و هيچ مؤمن و مؤمنهاى در اين نقاط نمىماند مگر آنكه جبرئيل به او سلام مىكند، مگر كسى كه دائم الخمر و يا معتاد به خوردن گوشت خوك و يا زعفران ماليدن به بدن خود باشد .
خدایا…
خداوندا نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی!
میان این دو گم شده ام، هم خودم و هم تو را آزار می دهم!
هر چه تلاش کردم نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی!
خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن…..
آمین یا رب العالمین…
ویژه شهادت امیرالمومنین (ع)
امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: « مرگ درجات و مراتبی دارد که گرامی ترین درجه و بالاترین مرتبهٴ آن کشته شدن در راه خداست. قسم به کسی که جان پسر ابوطالب در دست قدرت اوست هزار ضربه شمشیر در راه خدا برایم آسان تر از مرگ در بستر است.»
در جنگ صفین، وقتی که گروهی تعجیل نکردن آن حضرت در شروع جنگ را بر ترس از مرگ حمل کردند، فرمود: «به خدا سوگند باک ندارم که آگاهانه به سوی مرگ بروم و آن را در آغوش بکشم یا این که مرگْ ناگهان به سراغ من بیاید و مرا دربر بگیرد.»
چنان که پس از ماجرای سقیفه وقتی عمویش عباس و نیز ابوسفیان به آن حضرت پیشنهاد بیعت دادند، فرمود: شرایط طوری شد که اگر چیزی بگویم، می گویند: به طمع حکومت و ریاست سخن گفته و اگر سکوت کنم می گویند: از ترس مرگ ساکت شده است. سپس فرمود: هیهات، بعد از آن همه جنگها و مبارزات از مرگ بترسم. به ذات ذوالجلال سوگند که علاقهٴ پسر ابوطالب به مرگ بیش از علاقه طفل شیرخوار به شیر مادر است.
آن گاه به علت سکوت خود اشاره کرد و فرمود: از مطالب و حوادثی آگاهی دارم که اگر آنها را بازگو کنم و شما را از آنها آگاه سازم، آرامش و قرار را از شما می گیرد.
لذا در پایان عهدنامه آن حضرت به مالک اشتر آمده است: «از خدا می خواهم که عاقبت ما را به سعادت و شهادت ختم کند.»
در حالی که خود آن حضرت، هم فرمانده کلّ قواست و هم حاکم جامعه اسلامی و ضمن تنظیم دستورالعمل و منشور حکومتی، مالک اشتر را به عنوان فرمانده لشکر و والی سرزمین مصر اعزام فرموده، او را به تحصیل شوق شهادت دعوت می کند.
همچنین این دعا به طور ضمنی به مالک اشتر می فهماند که اگر برای رسیدن به منصب و مقام دنیایی به دیار مصر حرکت می کنی، بدا به حال تو. ولی اگر به این فکر هستی که در قبال مقام و منصبی که به استقبال تو می آید، انجام وظیفه کنی خوشا به حال تو.
بنابراین، کارگزار نظام علوی سعید و شهید است. کسی که سعادت را در سلامت دنیایی خود می پندارد راه مالک اشتر را نمی پیماید و قهراً علوی منش هم نخواهد بود. چون فکر اموی در سر دارد هر چند نام علی (ع) بر لب داشته باشد کسی همتای مالک اشتر است و در راه او قدم برمی دارد که سعادت را در شهادت دانسته، از هیچ چیز برای احیای دین دریغ ننموده و در این مرام تا مرز شهادت پیش برود. چنین کسی فکرش علوی است؛ زیرا انسان هنگامی نام و یاد علی (ع) را در دل دارد و علوی منش خواهد بود که از دل فریاد شهادت خواهی برآورد و بگوید: پروردگارا هنگام احساس خطر برای اسلام وضرورت حفظ دین، مردن با بیماری های عادی، مردار شدن و باعث ننگ است ومن آمادهٴ شهادت هستم. اگر مصلحت بود نصیبم کن و اگر مصلحت نبودمن تسلیم امر و مشیت تو هستم ولی آمادگی من برای شهادت همیشگی است.
آن حضرت در پایان فرمود: «إنّا إلَیه راغِبون»؛ ما برای بازگشت به سوی او رغبت و شوق داریم.
(منبع :آیت الله جوادی آملی، کتاب حماسه و عرفان صفحه ۲۱۳)
استاد حداد پور جهرمی