سارا برایش چای برد. خواست چای را با سوهان بخورد دخترم به او گفت: بابا شما بیماری قند دارید چای را با سوهان نخورید. همانطور که من و دو تا دخترهایم روبرویش نشسته بودیم نگاهی به ما کرد و گفت: دیگه قند را ول کنید. من این دفعه که بروم قطعا شهید میشوم. دخترها خیلی به پدرشان وابستگی داشتند تا این حرف از دهان حاجی درآمد ناراحت شدند و زدند زیر گریه.
به دخترها گفتم: ناراحت نباشید و گریه هم نکنید. این بابای شما از اول جنگ توی جبهه بود و خدا تا حالا او را برای ما حفظ کرده از این به بعد هم انشاءالله حفظش میکند.
برای اینکه جو را ببرم سمت شوخی یک لحظه گفتم: حاجی اگر شهید شدی ما را هم شفاعت کن. گفت: حتما!
بعد هم شوخی را ادامه دادم و گفتم: ببین اگر شهید شدی ما جنازه شما را همدان ببر نیستیم ها!
گفت نه تو را به خدا حتما زحمت بکش جنازه من را ببر همدان. وصیت من همین است.
آنقدر با قاطعیت این حرف را زد که جرات نکردم به چهرهاش نگاه کنم.
یک لحظه قلبم تیر کشید و احساس کردم حاجی رفتنی است و این آخرین دیدار ماست. تا حالا حاجی را آنطور نورانی ندیده بودم.
کتاب «پیغام ماهیها» اولین کتابی است که پس از شهادت ایشان به قلم گلعلی بابایی در چهلمین روز شهادت او به زیور طبع آراسته شد و راهی بازار کتاب شد. این کتاب که بخش عمده آن مصاحبههای شهید همدانی از بدو تولد تا پایان جنگ تحمیلی را شامل میشود و بخش پایانی بخشهایی از سخنرانی توصیفی این شهید است که در پایان کتاب آمده است.
راه تا قم سخت و طولانی بود. اما هر راه طولانی هم بالاخره تمام می شود. چشمم که به دروازه قم افتاد، گره بغضم باز شد. از شادی رسیدن نبود، اما از ناراحتی هم نبود. شاید من هم مثل اسماء دیوانه شده بودم. باور نمی کردم این شهر خشک و بی آب و علف، دروازه ای به بهشت داشته باشد، آن هم سه دروازه!
فاطمه چشم هایش را باز کرد و زیر لب الحمدلله گفت.
سالگرد ورود حضرت معصومه (علیهاسلام) به قم
بخشی از کتاب به سپيدي يك رويا
نویسنده ؛فاطمه سلیمانی ازندریانی
انتشارات کتاب نیستان
«لبخند مسیح» برای یازدهمین بار شکفت
رمان «لبخند مسیح» نوشته سارا عرفانی توسط سوره مهر به یازدهمین چاپ خود رسیده است.
به گزارش پایگاه سوره مهر، سارا عرفانی، درباره این رمان که به چاپ یازدهم رسیده است اظهار داشت: از آن جایی که تم اصلی داستان با مفاهیم فلسفی و اعتقادی همراه است، زبان اینگونه مفاهیم عموما ثقیل به نظر می رسد که در این رمان سعی شده از زبان عام و ساده استفاده شود.
موضوع کتاب «لبخند مسیح» درباره دختری به نام « نگار» است که در جامعه امروزی ایران زندگی میکند؛ او به کمک اینترنت و « ایمیل» به مرزهای ناآشنای جغرافیایی قدم می گذارد. در این سیر و سلوک که بیشتر جنبههای عرفانی و معنوی دارد، نگار با شخصیتی به نام « نیکلاس» آشنا می شود که ساکن یکی از کشورهای غربی است. آنها بدون اینکه به طور مستقیم یکدیگر راببینند، ازطریق ایمیل با هم ارتباط پیدا می کنند.
نیکلاس پیرو دین مسیحیت بوده و سارا فردی مسلمان است که در اتباطات نوشتاری بین آن دو جاذبه های دین اسلام از طریق افکار و عقاید نگار به ذهن جستجوگر نیکلاس سرایت می کند. روز به روز شیفتگی نیکلاس برای آشنایی بیشتر با دستورات و ویژگی های دین اسلام افزوده می شود. سرانجام نیکلاس با استقبال از یک پیشنهاد کاری به ایران سفر می کند و از نزدیک با نگار ملاقات می کند و به او پیشنهاد ازدواج می دهد.نگار ظاهرا با این پیشنهاد مخالفت می کند؛ چرا که احساس می کند این پیوند باعث از بین رفتن قداست آن رابطه عرفانی و معنوی می شود و …
«لبخند مسیح» برای اولین بار در سال 85 از سوی مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری تولید و در انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
لینک خبر:
http://yon.ir/x0sb
ما هیچکدام قادر نیستیم شهدا را بشناسیم فقط ظاهری می بینیم که همان ظاهر را نقل می کنیم ،«شهید ناظم پور»هم مثل بسیاری از رزمنده ها ریشه اش خیلی قوی بود .این را من وقتی فهمیدم که رفتیم منزلشان وبا خانواده اش کمی آشنا شدیم آن جا من احساس کردم که علی آقا هر چه داشت از این خانواده داشت.همشیره ی ایشان وقتی آمد ونشست گفت:«علی وقتی می خواست برود جبهه برای ما ناراحت بود ،اما نه این که ناراحت نان وآب ومعیشت ما باشد ،نه….ناراحت دین مان و وفاداری مان به امام بود.من به علی گفتم:«کاکا!تو ناراحت نباش ما اگر لازم بشه علف توی این باغچه رو می خوریم اما از امام دست نمی کشیم.»وآنجا بود که فهمیدم این طور خانواده ای ،این طور انسان برومندی را تربیت کرده است.
کتاب کاکا علی.
خاطرات سردار شهیدعبدالعلی ناظم پور فرمانده گردان تخریب لشکر ۳۳ المهدی(عجل الله)
نویسنده:ایوب پرندآور
انتشارات سرداران شهید استان فارس
چهارده سالش بود. آرام و مهربان. در کارها کمک پدرش بود…
یک بار خیلی ناراحت آمد خانه و گوشه ای کز کرد و گفت: مرا جبهه نمی برند. نمی دانم چه کار کنم.
ورقه ای برداشتم و گفتم: مادر این که غصه ندارد. الان برایشان می نویسم که من راضی راضی هستم و می خواهم جگر گوشه ام فدای امامش شود، شما حق ندارید قبول نکنید.
.
کتاب «از او»؛ شهید محمدعلی موحدی
نوشته: نرجس شکوریان فرد
نشر عهد مانا