پدر چرا این قوم با ما دشمنی دارند؟!همیشه یادم هست که مادر اول برای همسایه ها و مردم دعا می کرد و حتی وقتی که به پدربزرگم رسول خدا ظلم میکردند آنها را نفرین نکرد و از خدا برایشان طلب مغفرت و آمرزش خواست.
پدر چه شب ها که تو از تنهایی و دوری از مادر برای چاه ها گریه کردی و کسی صدای تو را نشنید.پدر تو تنها کسی بودی که در مقام ولایت از حق مردم دفاع کردی و ذره ای را برای خود نخواستی .
پدر من تا به کی باید بمانم و غم از دست دادن بهترین کسانم را ببینم و سکوت کنم ؟!پدر عده ای هستند که می گویند مگر شما نماز میخواندی وقتی که شنیدند شما را در محراب شمشیر زدند .
خدایا این قوم چه قومی است که بعد از ما فقط نام فرزندانشان را به نام ما می گذارند و تنها بهره ای که از ما می برند همنام ما میشوند ولی در عمل دنیایی از ما فاصله دارند.
نوشتاری از نویسنده وبلاگ
گزیدهای از نمایشنامۀ “مجلس ضربت زدن”
به قلم استاد “بهرام بیضایی”
«..من کجا هستم؟ حقیقتِ من کجاست؟ روزگاری ساکن شهری بودم. و اینک، قرن هاست سرگشتۀ بیابان ِ خضر ِ الیاسم!
شما مرا از من گرفتید. خیالات خود را به من چسباندید. خون از شمشیرم چکاندید و سرهای دشمنان به تیغ ذوالفقارم بریدید! قلعه گیر و خندق گداز و معجزه سازم کردید! شاه ِ مردان و شیر خدا گفتید! از زمینم به چهارم آسمان بُردید! به خدایی رساندید! پدر خاک و خون خدا خواندید! در شهر علمم خواندید و از آن به درون نرفتید! شما با من چه کردید؟
وای بر آن که پرده کند و آن که بردگی خواهد! وای بر آن که نام و خون کسی را نان و آب خود کند! شما با من چه کردید؟ سوگند خوردید به فرق شکافتۀ من برای رواج سکه های قلبتان! به ذوالفقار ِ خون چکان برای کشتن روح زندگی! و اشک ریختید بر مظلومیت ِ من تا ساده دلان را کیسه تهی کنید!
ای طبلی از شکم ساخته، قناعت به دیگران آموختی تا خود شکم بیانباری! ای رگ گردن برآورده، گردن زدن آیین کردی، که گردنت نزنند! ای بالانشین که حیا افکندی، دور نیست که افکنده شوی! و ای ستم بر، که در مظلومیّت خویش پنهانی، تا کی ثنای ستمگر؟ و توی ای سوار بر رهوار تو بر سینه و سر زدی اگر کسی میدید، تا رکابت گیرند و چون بر زین نشستی، بر پیادگان خندیدی!
ای زادۀ دروغ و بالیده در ریا، به شمار ِ بارهایی که به نامم سوگند خوردی برای فریفتن خویش و دیگری و من و خدا، به همان شمار که دانستم و به رویت نیاورم، شرمی از فردا کن که آینه رو به رویت گیرند. ذوالفقار این است؛ نه تیغ دو دم!
شما با من چه کردید؟ ای شما که دوستداران مناید! من کجا هستم؟ بر صحنۀ شما حقیقت من کجاست؟ حذفام می کنید به خاطر نیکیهایم. و با من، نیکی را حذف می کنید. آری ـ نیکی بر صحنۀ شما مرده! و اگر قاتل نیکمردی بودم، با سربلندی نشان میدادید! شما که دوستداران منید با من چنین کنید، دشمنانم چه باید کنند؟..»
خبراز آینده ی کوفه
ای کوفه!تو را می نگرم که چونان چرم های بازار عکاظ کشیده می شوی،زیر پای حوادث لگد کوب می گردی،وحوادث فراوان تو را در بر می گیرد .من به خوبی می دانم ،ستمگری نسبت به تو قصد بد نکند،مگر آن که خداوند او را به بلایی گرفتار سازد یا قاتلی بر او مسلط گرداند.
منبع؛
نهج البلاغه، ترجمه خطبه ۴۷،ص۶۹.
در محضر علامه طباطبایی
“وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ” اين جمله كنايه است از جلالت قدر آن شب و عظمت منزلتش است، چون با اینکه میتوانسته ضمیررا بیاورد خود آن را تكرار كرد. واضحتر بگويم، با اينكه مىتوانست بفرمايد:” و ما ادريك ما هى، هى خير من الف شهر” براى بار دوم و بار سوم خود كلمه را آورد و فرمود:” وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ".
منظور از بهتر بودنش از هزار شب به طورى كه مفسرين تفسير كردهاند بهتر بودنش از حيث فضيلت عبادت است، و مناسب با غرض قرآن هم همين معنا است، چون همه عنايت قرآن در اين است كه مردم را به سوى خدا نزديك، و به وسيله عبادت زنده كند، و زندهدارى آن شب با عبادت بهتر است از عبادت هزار شب. و ممكن است همين معنا را از آيه 3 سوره دخان نيز استفاده كرد، چون در آنجا شب قدر را پر بركت خوانده، و فرموده:” إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ” . البته در اين ميان معناى ديگرى نيز هست.
“تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ” كلمه” تنزل” در اصل تتنزل بوده، و ظاهرا مراد از روح آن روحى است كه از عالم امر است و خداى تعالى در بارهاش در سورهاسرا آیه 85 فرموده:” قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي".
كلمه” من” در جمله” مِنْ كُلِّ أَمْرٍ” به گفته بعضى از مفسرين به معناى باء است.
بعضى گفتهاند: به معناى خودش است، يعنى ابتداى غايت، ولى سببيت را هم مىرساند، و آيه را چنين معنا مىدهد:” ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان و به سبب هر امرى الهى نازل مىشوند".
بعضى گفتهاند: باء براى تعليل به غايت است، و معنايش اين است” ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مىشوند، براى خاطر اينكه هر امرى را تدبير كنند".
ليكن حق مطلب اين است كه: مراد از امر، اگر آن امر الهى باشد كه آيه” إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ” تفسيرش كرده، حرف” من” براى ابتدا خواهد بود، و در عين حال سببيت را هم مىرساند، و به آيه چنين معنا مىدهد:” ملائكه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان نازل مىشوند، در حالى كه نزولشان را ابتدا مىكنند و هر امر الهى را صادر مىنمايند".
فضيل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روايت كرده كه از امام باقر (ع) از معناى خداى تعالى از اينكه فرمود” شب قدر بهتر است از هزار شب” چيست؟ فرمود: عمل صالح از نماز و زكات و انواع خيرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهى كه در آن شب قدر نباشد، و اگر خداى تعالى جزاى اعمال خير مؤمنين را مضاعف نمىكرد، مؤمنين بجايى نمىرسيدند، ولى خدا پاداش حسنات ايشان را مضاعف مىكند .
منبع؛
فروع كافى، ج 4، ص 157، ح 6.
فخر بن الخطیب در ذیل آیه 61 سوره مبارکه مباهله، چنین استدلال می کند: “علی بن اب طالب از جمیع پیغمبران به جز پیغمبر خاتم صل الله علیه وآله و از جمیع صحابه افضل است؛ زیرا که حق تعالی فرموده: «انفسنا و انفسکم ؛ یعنی نفس های خود و نفس های شما را بخوانیم» مراد از نفس، نفس مقدس نبوی است. زیرا مقتضای دعوت این است که آدمی دیگری را دعوت می کند و به غیر علی بن ابی طالب کسی به انفسنا تعبیر نمی شود.
فلذا معلوم می شود که حق تعالی نفس علی را نفس محمد صل الله علیه و آله گفته است.
بر گرفته از کتاب منتهی الآمال شیخ عباس قمی، در باب فضایل امیرالمومنین علیه السلام.