طلیعه حضور
28 بهمن 1395
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت اول
وقتی از پس شیشه های دولایه تابش نورش را دیدم که بر روی ابر ها موج می زد ودریایی از رنگ های پرخروش پاییزی را نقاشی میکرد ویاد آور خاطراتی بود که روشن کننده راه بود وهدایت کننده به صراط مستقیم ،در سیر وسلوک گذشته بودم که صدایی همه را به جنب وجوش واداشت .
اینجاست پایانه شهری که برای ما آغاز راه بود .
بعد وارد شدن به آن صحن آسمانی و انتظار چشمانی برای دیدن گنبد کاشی کاری وعرض سلامی با تمام پهنای قلب به آن مرد پر نور وصبور ،دیدار با استادان و دوستانی که نفسشان برایم امید زندگی را به ارمغان می آورد …وظایف را برایم می شمارد دستت به قلم باشد وچشمانت دوربین…من جوارح درونی وبیرونی را به کار می بندم تا این وظیفه را به نحو احسن انجام دهم.
طلیعه حضور95