در دستگاه خلقت بین نان و دندان رابطه است.
اگر نان نبود دندان نبود و اگر دندان و صاحب دندان نبود نان نبود. بین روزی و روزیخور و وسایل تحصیل روزی و وسایل خوردن و هضم و جذب روزی و وسایل هدایت و راهنمایی به روزی، در متن خلقت ارتباط است.
آن كس كه انسان را در طبیعت آفریده، و به او دندان داده:
1- نان، یا همان مواد قابل استفاده را هم در طبیعت آفریده.
2- فكر و اندیشه و نیروی عمل و تحصیل و حس انجام وظیفه را هم آفریده است.
پس لازمه اینكه خدا ، هم نان داده و هم دندان یا همان لازمه رزاقیت خدا، این نیست كه كار و كوشش و فعالیت و عمل و كسب و كار لازم نیست ، به كار انداختن اندیشه برای پیدا كردن راه بهتر تحصیل روزی لازم نیست ، دفاع از حقوق لازم نیست ، زیرا نان و دندان و نیروی كسب و كار و قوه فكری و دماغی و وظیفه و تكلیف عقلی و دینی برای تحصیل روزی همه جزء یك دستگاهاند ، همه اینها توأماً مظهر رزاقیت خداوندند.
پس بر ما لازم است كه بعد از آنكه رابطه روزی و روزیخور را دانستیم، و دانستیم كه وسایلی برای رسیدن روزی به روزیخور آفریده شده و تكلیفی هم برای تحصیل آن متوجه ما هست، كوشش كنیم ببینیم بهترین و سالمترین راه برای رسیدن به روزی چیست، و قوای خود را در آن راه به كار بیندازیم و به خداوند كه خالق این راه است توكل كنیم.
منبع:
بیست گفتار؛ استاد مطهری؛ ص157
می شود فاطمه پریشانش/می رسد دست او به دامانش
می کند افتخار در محشر/زایر اربعین به ایمانش
مرز را ، عشق دین به هم زده است/دلبری مهجبین به هم زده است
عجبی نیست اگر که عالم را/زائر اربعین به هم زده است
من که شاگرد دینی ات باشم/عاشق هم نشینی ات باشم
می دهی تو اجازه ام آقا/زائر اربعینی ات باشد
مثل عبدی حقیر می آیم/عاشق و سر بزیر می آیم
اختیاری ندارم از خود من/دست من را بگیر می آیم
تا جهان را نوشت و بر پا کرد/کربلا را بهشت دنیا کرد
عشق ملیونی حسینی را/اربعین می شود تماشا کرد
این فقط پا به جاده رفتن نیست/یک ملاقات ساده رفتن نیست
می رسی تا خدا درنگ نکن/این فقط یک پیاده رفتن نیست
ساکن شهر کربلا تو حسین/راه زیبای تا خدا تو حسین
مطمئنم که عاقبت روزی/می کشی اربعین مرا تو حسین
از مدار غمت گریزی نیست/در جهان مثل تو عزیزی نیست
عشقِ میلونیِ حسینی ها/در ازای غم تو چیزی نیست
گفتی که نشان مومنینت باشد/هر شیعه که زائر زمینت باشد
والله قسم به روز محشر هم بُرد/با زائر روز اربعینت باشد
در غمت من سرور می بینم/من فرج را نه دور می بینم
از نجف تا به شهر کرب و بلا/جاده ای تا ظهور می بینم
شاعر:حجت الاسلام موحدی
محبت آثار مختلفي را به دنبال دارد كه براي نمونه به چند مورد آن اشاره مي كنيم:
1- قرب الي الله 2- ذكر و اثر آن 3- خوف و رجاء 4- حضور قلب 5- احترام به آثار و نشانه هاي محبوب 6- محبت مايه سعادت انسان و معرفت حق تعالي و وصول حق است
7- تولي و تبري محب
قرب الي الله، منظور اين است كه محبت باعث جذب شدن انسان به كمالات موجود در محبوب مي شود يعني انسان با محبت مي تواند به خداي خود در حد اعلاء نزديك شود. اثر بعدي ذكر و اثرات آن است. ذكر مايه آرامش روح و روان آدمي مي شود اگر انسان، كسي را دوست داشته باشد هميشه به ياد اوست و نام او را بر زبان مي آورد. و از اين كار لذت مي برد. و چون محبوب واقعي انسان را خدا دانستيم پس ذكر او دل را آرام مي كند چنانچه در قرآن آمده است: الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب (رعد/28) آنان كه ايمان آوردند و دلهاشان به ياد خدا آرامش مي يابد آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرامش مي يابد.
آيات ديگري هم در اين زمينه وجود دارد كه از ذكر آن ها امتناع مي كنم.
خوف و رجاء، اثر سومي است كه بيان شده، به اين معني كه محب از شدت علاقه اي كه به محبوب دارد، مي ترسد كه مبادا رفتار و گفتارش خلاف عقيده و نظر محبوبش باشد از طرف ديگر نوعي احساس شادي و نشاط نيز از محبت و رحمت خدا در فرد ايجاد مي شود كه رجاء نام دارد يعني در عين ترس، اميد هم دارد. ميزان خوف و رجاء بايد مساوي باشد چرا كه اميد زياد باعث مي شود كه انسان توجهش به زينت هاي دنيوي بيشتر شود و از اصل موضوع غافل و به گناه افتد و ترس زياد هم موجب يأس و نااميدي مي شود كه آن هم گناه است. در حالي كه ترس از خدا بايد فرد را از گناه دور كند چون مي داند كه خدا او را مي بيند و به همه كارهايش آگاه است.
اثر چهارم حضور قلب محب است كه با ذكر رابطه نزديكي دارد يعني ذكر هنگامي تأثير دارد كه با حضور قلب باشد و زبان با قلب همراه شود.
احترام به آثار و نشانه هاي محبوب اثر ديگري است كه در محب وجود دارد يعني كسي كه به محبوب عشق مي ورزد به طور حتم به چيزهاي اطرافش كه به او مربوط مي شود هم علاقه دارد و به آنها احترام مي گذارد. اين جهان همه از نشانه هاي الهي است و عارف كسي است كه به عالم هستي به خاطر خدا محبت كند. لذا در احاديث آمده است كه هركس كه خدا و اولياء خدا را دوست داشته باشد ضمن آنكه شعائر الهي را زنده نگه مي دارد، آنچه كه به خدا و اهل بيت است را نيز احترام مي كند.
اثر بعدي اين است كه محبت باعث سعادت انسان در رسيدن او به حق مي شود، انسان از طريق محبت مي تواند اسرار الهي را يكي پس از ديگري براي خود آشكار كند.
و اما اثر آخر، تولي و تبري محب است به اين معني كه محبت موجب مي شود كه رفتار محب نسبت به دوستان و دشمنان محبوبش طبق نظر محبوب باشد يعني با بندگان خدا با مهرباني و الفت و با دشمنان خدا با قهر و غضب رفتار كند.
منبع:
سایت تبیان
کتاب «سبک زندگي؛ منشور زندگي در منظر امام رضا(ع)» که توسط محمدباقر پوراميني تاليف يافته و از سوي انتشارات قدس رضوي منتشر شده است، در عين ايجاز و اختصار و کم بودن صفحات آن، حاوي نکاتي بديع و موضوعاتي خواندني درباره سيره حضرت امام رضا عليه السلام در عرصه هاي مختلف زندگي است. نويسنده بر همين اساس کتاب را در چهارفصل تاليف کرده که سه فصل آن عبارت است از: «ارتباط با خدا»، «ارتباط با خود» و «ارتباط با خلق». براي آشنايي اجمالي با محتواي اين کتاب ارزشمند گزيده هايي از اين سه فصل در پي مي آيد که البته براي رعايت اختصار، از ذکر منابع و مستندات موجود در کتاب خودداري کرده ايم.
«ارتباط با خدا»، پارسايي و بندگي
در حالات معنوي امام رضا(ع) چنين بيان شده است که ايشان کم خواب بودند و بسيار روزه مي گرفتند و روزه داشتن سه روز در هر ماه را هرگز ترک نمي کردند و مي فرمودند: «هرکسي سه روز از هر ماه را روزه بگيرد، مثل اين است که همه عمرش را روزه گرفته باشد.» آن حضرت وقتي پيراهن خود را به دعبل هديه دادند، فرمودند: احتفظ بهذا القميص فقد صليتُ فيه الف ليلة کل ليلة الف رکعة و ختمت فيه القرآن الف ختمة؛ (دعبل! اين پيراهن را قدر بدان و خوب محافظت کن! که من در آن هزار شب و هر شبي هزار رکعت نماز خوانده ام و در آن هزار ختم قرآن به جاي آورده ام.) رجاء بن ابوضحاک که مامون وي را براي آوردن امام رضا(ع) ماموريت داده بود، در بخشي از گزارش خود به مامون مي گويد: «من پيوسته از مدينه تا مرو با ايشان بودم. به خدا قسم، کسي را با تقواتر از او در برابر خدا نديدم و کسي را نديدم که بيشتر از او در تمام اوقاتش ذکر خدا گويد و نديدم کسي را که خداترس تر و پارساتر از او باشد.» امام (ع) نام و ياد خدا را در همه حال جاري مي ساختند و اين فرهنگ را به ياران خود منتقل مي کردند. هرگاه مي خواستند يادداشتي براي نيازمندي هايشان بنويسند،چنين مي نوشتند: «بسم ا… الرحمن الرحيم. ان شاء ا… به ياد خواهم آورد.» و سپس هرچه مي خواستند يادداشت مي کردند.
آداب نماز
امام رضا(ع) نماز را وسيله نزديکي هر انسان پارسا به خداوند مي شمردند و مي فرمودند: «الصّلاة قربان کل تقيّ.» امام رضا(ع) درباره آداب نماز نيز چنين مي فرمودند: «اگر براي نماز ايستادي، تلاش کن با حالت کسالت و خواب آلودگي و سستي و تنبلي نباشد. بلکه با آرامش و وقار نماز را به جاي آور و بر تو باد که درنماز خاشع و خاضع باشي و براي خدا تواضع کني و خشوع و خوف را بر خود هموار سازي. در آن حال که بين بيم و اميد ايستاده اي و پيوسته با طمأنينه و نگران هستي، همانند بنده گريخته و گنهکار که در محضر مولايش ايستاده، در پيشگاه خداي عالميان بايست. پاهاي خود را کنار هم بگذار و قامت را راست نگه دار و به راست و چپ توجه نکن! و چنان باش که گويي خدا را مي بيني که اگر تو او را نمي بيني، او تو را مي بيند.»
حکمت نماز
امام رضا(ع) در پاسخ نامه اي که از فلسفه و علل تشريع نماز پرسيده بود، چنين فرمودند: علت تشريع نماز اين است که بنده به ربوبيت پروردگار توجه و اقرار کند و مبارزه با شرک و قيام در پيشگاه پروردگار، در نهايت فروتني و اعتراف به گناهان و تقاضاي بخشش از معاصي گذشته و نهادن پيشاني بر زمين، همه روزه انجام پذيرد. نيز هدف اين است که انسان همواره هوشيار و متذکر شود، گرد و غبار فراموشکاري بر دل او ننشيند، مست و مغرور نشود، خاشع و خاضع باشد و نيز طالب وعلاقه مند افزوني در مواهب دين و دنيا شود. همين توجه او به خداوند متعال و قيام در برابر او، انسان را از معاصي باز مي دارد و از انواع فساد جلوگيري مي کند. امام رضا(ع) درباره ساير دستاوردهاي نماز فرمودند: «نماز و مداومت ياد خدا در شب و روز سبب مي شود که انسان مولا و مدبر و خالق خود را فراموش نکند و روح سرکش و طغيانگري در برابر خدا بر او غالب نيايد.»
«ارتباط با خود»، ساده زيستي
سادگي و بي تکلفي در زندگي امام (ع) جاري بود. آن حضرت کم خوراک بودند و غذاي سبک مي خوردند. در خانه جامه اي ساده و غالبا پيراهني از پارچه هاي خشن بر تن مي کردند و فقط در مجالس عمومي و در ميان مردم جبه اي لطيف بر رويش مي پوشيدند. معمربن خلاد گويد: از حضرت رضا (ع) شنيدم که مي فرمودند: «به خداوند سوگند، اگر خلافت امت در دستم قرار گيرد، طعام هاي ناگوار و لباس هاي درشت خواهم خورد و خواهم پوشيد و خود را بعد از راحتي، به سختي و زحمت خواهم افکند.» حضرت رسول (ص) در وصيت هاي خود به ابوذر فرمودند: «اي ابوذر، من لباس هاي درشت و خشن مي پوشم و روي زمين مي نشينم و انگشت هاي خود را پاک مي کنم و بر الاغ بدون زين سوار مي شوم و ديگري را هم دنبال خود سوار مي کنم. هرکس از روش من دوري گزيند، از من نيست. اي ابوذر، اکنون لباس هاي خشن در برکن تا تکبر و نخوت بر تو مسلط نشود.» ابن عباد مي گويد: «امام (ع) تابستان ها روي حصيري مي نشستند و زمستان ها بر گليمي استراحت مي نمودند و تنها براي برخي نشست هاي جمعي، خويشتن را در مواقعي مي آراستند.» گاه به هنگام آراستگي و پوشش، به ايشان اعتراض مي کردند و ايراد مي گرفتند. ايشان در پاسخ مي فرمودند: «يوسف بن يعقوب، پيغمبر و فرزند پيغمبر بود. پارچه هاي ديبا مي پوشيد و در مجالس آل فرعون مي نشست و اين لباس ها و معاشرت ها او را از مقامش فرود نياورد.» امام (ع) ضمن نفي زهد فروشي و پشمينه پوشي صوفيان همه را به ساده زيستي توصيه مي کردند و ياران خود را به توصيه پيش گفته حضرت رسول (ص) به ابوذر يادآوري مي کردند.
«ارتباط با خلق»، معاشرت کريمانه
نوع برخورد و معاشرت پسنديده امام(ع) به گونه اي بود که بدون استثنا، در دل هاي مردم نفوذ فراوان داشتند. همواره متبسم و خوش رو بودند و مي فرمودند: «عيسي(ع) مي گريست و مي خنديد؛ وليکن يحيي(ع) مي گريست و نمي خنديد. سيره عيسي(ع) نيکوتر است.» امام(ع) در معاشرت نيکو، سرآمد و مثال زدني بودند. ابراهيم بن عباس مي گفت: «امام رضا(ع) با سخن هرگز به هيچ کس جفا نکرد و کلام کسي را نبريد تا مگر شخص از گفتن باز ايستد. حاجتي را که مي توانست برآورده سازد، رد نمي کرد. پاهايش را دراز نمي کرد و هرگز روبه روي کسي که نشسته بود، تکيه نمي داد و هيچ کس از غلامان و خادمان خود را دشنام نمي داد. هرگز آب دهان بر زمين نمي افکند و در خنده اش قهقهه نمي زد؛ بلکه تبسم مي نمود.» مردم به راحتي به حضور امام(ع) مي رسيدند و خواست و سوال خويش را طرح مي کردند؛ زيرا حضرت بعد از اين که از نماز و سجده خود فارغ مي شدند، جلوس مي کردند، مردم در خدمتشان حاضر مي شدند و احتياجات خود را عرضه مي داشتند. امام(ع) با مردم بسيار نرم و آرام سخن مي گفتند و درباره کسي سخن ناروا بر زبان نمي راندند. هر کس با ايشان صحبت مي کرد، آن حضرت به سخنان او گوش مي دادند و تا مطلب او تمام نمي شد، سخن او را قطع نمي کردند. اين سفارش را به ياران خود مي فرمودند: «هر گاه با مردي حضوري خواستي سخن بگويي، او را با کنيه مخاطب قرار بده و هر گاه خواستي از کسي که غايب است، سخن بگويي، او را با نامش عنوان کن.» امام رضا(ع) با زيردستان و خادمان خود با مهرباني و ملايمت رفتار مي کردند. هنگامي که تنها مي شدند، همه آنان را از بزرگ و کوچک جمع مي کردند و با آنان سخن مي گفتند. ايشان به آنان انس مي گرفتند و آنان با ايشان. در تنهايي، هنگامي که براي امام(ع) غذا مي آوردند، آن حضرت خادمان و حتي دربان و نگهبان را بر سر سفره شان مي نشاندند و با آن ها غذا مي خوردند. مردي از اهالي بلخ مي گفت: در سفر خراسان با امام رضا(ع) همراه بودم. روزي سفره گسترده بودند و امام(ع) همه خدمتگزاران و غلامان حتي سياهان را بر آن سفره نشاندند تا همراه ايشان غذا بخورند. به امام(ع) عرض کردم: «فدايتان شوم. بهتر است اينان بر سفره اي جداگانه بنشينند.» فرمود: «ساکت باش. پروردگار همه يکي است، پدر و مادر همه يکي است و پاداش هم به اَعمال است.» حضرت به آمد و شد مومنان با يکديگر، تأکيد داشتند و مي فرمودند: «سخي از غذاي مردم مي خورد تا مردم هم در سر سفره او حاضر شوند و از غذاهاي او بخورند؛ اما بخيل براي اين که مردم از طعام او نخورند، از خوردن طعام ديگران خودداري مي کند.» ايشان مهمان را دوست مي داشتند و بر اکرام او پاي مي فشردند. شبي امام(ع) مهمان داشتند. در ميان صحبت، چراغ نقصي پيدا کرد. مهمان امام(ع) دست پيش آورد تا چراغ را درست کند. امام(ع) نگذاشتند و خود اين کار را انجام دادند و فرمودند: «ما گروهي هستيم که مهمانان خود را به کار نمي گيريم.» تواضع و فروتني امام(ع) مثال زدني بود. روزي شخصي که امام را نمي شناخت، در حمام از امام خواست تا او را کيسه بکشد. امام(ع) پذيرفتند و مشغول شدند. ديگران امام(ع) را بدان شخص معرفي کردند و او با شرمندگي به عذرخواهي پرداخت؛ ولي امام بي توجه به عذرخواهي همچنان او را کيسه مي کشيدند و او را دلداري مي دادند که طوري نشده است. امام(ع) در کنار تأکيد بر معاشرت کريمانه با مردم، درباره معاشرت با اشرار هشدار مي دادند و مي فرمودند: «هر گاه شنيدي مردي حق را انکار مي کند يا تکذيب مي نمايد يا اهل حق را دشنام مي دهد، از نزد او برخيز و با او مجالست مکن.»
احسان و دست گيري
انفاق و دست گيري ضلعي مهم از رابطه فرد با جامعه است. انسان بايد در برابر روزي هايي که خداوند به وي عطا کرده است، انفاق کند. هر کس از حضرت رضا(ع) درخواستي داشت، ايشان در صورتي که قدرت و توانايي داشتند، خواسته او را انجام مي دادند. امام احسان فراواني داشتند و به تنگ دستان در نهان صدقه مي دادند و بيشتر، اين کار را در شب هاي تاريک به انجام مي رساندند تا احسان ايشان، شرمندگي نيازمند را در پي نداشته باشد. روزي غريبي به محضر امام(ع) رسيد. سلام کرد و گفت: «من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته ام و خرجيِ راه تمام کرده ام. اگر مايليد مبلغي به من مرحمت کنيد تا خود را به وطنم برسانم و در آن جا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد؛ زيرا من در شهر خويش فقير نيستم و اينک در سفر نيازمند مانده ام.» امام(ع) برخاستند و به اتاقي ديگر رفتند. دويست دينار آوردند و از بالاي در، دست خويش را فراز آوردند. آن شخص را خواندند و فرمودند: «اين دويست دينار را بگير و توشه راه کن و به آن تبرک بجوي. لازم نيست که از جانب من معادل آن صدقه بدهي…» آن شخص دينارها را گرفت و رفت. امام(ع) از آن اتاق به جاي اول بازگشتند. از ايشان پرسيدند: «چرا چنين کرديد که شما را هنگام گرفتن دينارها نبيند؟» فرمودند: «خواستم وي صورت مرا نبيند و من هم ذلت سوال را در چهره او مشاهده نکنم. آيا نشنيده ايد که حضرت رسول(ع) فرمود: کسي که نيکي را بپوشاند مانند اين است که هفتاد عمل نيک انجام داده است و کسي که بدي ها را علني انجام دهد، رسوا مي شود و کسي که اَعمال بد را پنهاني انجام دهد، خداوند آن اَعمال زشت را خواهد بخشيد.» احسان حضرت رضا(ع) مرزي نداشت و ايشان حتي پيش از شروع به غذا خوردن نيز سهم مساکين را جدا مي کردند. روايت است که هر گاه سر سفره غذا مي نشستند، ظرفي پيش آن جناب مي گذاشتند. حضرت قبل از اين که شروع به ميل کردن غذا بفرمايند، از غذاهاي گوناگوني که در سفره حاضر بود، از هر کدام مقداري برمي داشتند و در آن ظرف مخصوص مي گذاشتند و سپس دستور مي دادند آن غذا را به فقرا بدهند. حضرت رضا(ع) در اين هنگام، آيه شريفه «فَلا اقتَحَمَ العَقَبَة» را قرائت مي کردند و مي فرمودند: «خداوند متعال مي دانست همه بندگانش قدرت ندارند برده بخرند و آزاد کنند، از اين رو اطعام مساکين را مانند آزاد کردن بردگان تلقي کرده و از اين طريق بندگانش را به طرف بهشت راهنمايي کرده است.» حضرت رضا(ع) در واکنش به سخن فضل بن سهل که امام را براي انفاق همه مال خود ملامت مي کرد، چنين فرمودند: لاتعدن مغرما ما اتبعت به اجرا و مکرما؛ (چيزي را که پاداش و کرامت بدان تعلق مي گيرد، ضرر محسوب مکن.)
ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﺴﯿﺤﯽ ۲۰۰ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
-
ﺧﻮﺩ ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻫﻤﺎﯾﺶ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ
،ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ
ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ .
ﺟﺮﺝ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ
ﺍﺳﺖ؟ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﮔﻔﺖ 1400: ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺣﺪﻭﺩﺍ،ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﺷﺪﻩ . ﺟﺮﺝ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻄﺎﻟﺐ 1400ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ
ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ،ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺮﻭﯾﯽ ﺍﯾﻦ
ﻫﺪﯾﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩﻡ .
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻍ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻡ ﻭ
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮔﺬﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ .
ﯾﮏ ﻣﻄﻠﺒﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ : ( ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻭﻟﯿﻪ
ﻫﻤﻪ ﮐﺎﯾﻨﺎﺕ ﻭ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ . )
ﺟﺮﺝ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﻭﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺳﺮﺍﻏﺶ ﻧﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺴﯽ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ
ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ، ﺟﺪﯾﺪﺗﺮﯾﻦ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﻤﯽ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ .
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﻤﺘﺪﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻋﻠﻤﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ
ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻋﻠﻤﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻫﻤﻪ
ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﺪ .
ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ
ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺁﻥ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﺎﺳﻒ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ
ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻏﺎﻓﻞ ﺑﻮﺩﻡ ..
ﻫﺮﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻡ ﻧﮕﺮﺷﻬﺎ ﻭ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻓﻘﻬﺎﯼ
ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺍﺯ ﻋﻠﻮﻡ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﻣﯿﺸﺪ .
ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺵ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪ ۲۰۰ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ
ﺭﺍﺑﺨﻮﺍﻧﺪ .
ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻬﺎ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ؟
ﯾﮑﺒﺎﺭ؟ ﯾﮏ ﺧﻄﺒﻪ؟
ﺁﯾﺎ ﻣﻮﻻﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯿﻢ؟
-
ﭘﺸﺖ ﺟﻠﺪ ﻛﺘﺎﺏ ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﺴﻴﺤﻰ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ :
O’Ali,
If I say you’re superior to Jesus Christ, my religion
cannot accept it!
If I say he’s superior to you, my conscience won’t
accept it!
I don’t say you’re God!
…So, tell us yourself, o’Ali:
Who are you !?
” ﺍﻯ ﻋﻠﻰ !
ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﺴﻴﺢ ﺑﺎﻻﺗﺮﻯ ،
ﺩﻳﻨﻢ ﻧﻤﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ . !
ﺍﮔﺮ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ ،
ﻭﺟﺪﺍﻧﻢ ﻧﻤﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ . !
ﻧﻤﻰ ﮔﻮﻳﻢ ﺗﻮ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻰ … !
ﭘﺲ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﻯ ﻋﻠﻰ :
ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺘﻰ ؟ !