بار خدایا!
ای آنکه به اشک ها رحم می کنی! ای کسی که گرفتاری ها را رفع می کنی!تو آن کسی هستی که امید امید واران را نا امید نمی کنی.
تو کسی هستی که دست ردبه نیاز مندت نمی زنی .
بار الها!مهربانیت کجاست؟!مهری که یاری دهنده ی مستضعفان است.کجاست آن توجهی که نجات دهنده ی گرفتاران جور زمانه است؟معبودا!مرااز چنگال این قوم ظالم نجات ده!
پروردگارا!به من ضرروزیان رسیده است وتو مهربان ترین مهربانانی!
مولای من!می بینی سر گردانی ام را درکارم !آیا می بینی که دلم سوزان است وقلبم آتش گرفته؟!
خدای من !گشایشی،فرجی در کارمان قرار ده!
بار الها!مژده وبشارتی به ما ده ودلمان را شاد گردان!
معبودا!
ما بندگان تو هستیم!صدایمان را پاسخی ده!ضعیف وناتوان هستیم!تو ناراحتی ما را برطرف گردان!
پروردگارا !هر ریسمانی جز ریسمان آستانت بریده شده تنها امید ما تویی!
بارالها!اگر دعای ما را رد نمایی، چشم امید به درگاه که بدوزیم!!….
اللهم عجل لولیک الفرج،هنوز کسی جای خالیت را احساس نمی کند باتمام شرمندگی….
کتاب شب های بی قراری،امام زمان (عج)بی تاب شده اند،ص۷۷
خدایا…
خداوندا نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی!
میان این دو گم شده ام، هم خودم و هم تو را آزار می دهم!
هر چه تلاش کردم نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی!
خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن…..
آمین یا رب العالمین…
ویژه شهادت امیرالمومنین (ع)
امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: « مرگ درجات و مراتبی دارد که گرامی ترین درجه و بالاترین مرتبهٴ آن کشته شدن در راه خداست. قسم به کسی که جان پسر ابوطالب در دست قدرت اوست هزار ضربه شمشیر در راه خدا برایم آسان تر از مرگ در بستر است.»
در جنگ صفین، وقتی که گروهی تعجیل نکردن آن حضرت در شروع جنگ را بر ترس از مرگ حمل کردند، فرمود: «به خدا سوگند باک ندارم که آگاهانه به سوی مرگ بروم و آن را در آغوش بکشم یا این که مرگْ ناگهان به سراغ من بیاید و مرا دربر بگیرد.»
چنان که پس از ماجرای سقیفه وقتی عمویش عباس و نیز ابوسفیان به آن حضرت پیشنهاد بیعت دادند، فرمود: شرایط طوری شد که اگر چیزی بگویم، می گویند: به طمع حکومت و ریاست سخن گفته و اگر سکوت کنم می گویند: از ترس مرگ ساکت شده است. سپس فرمود: هیهات، بعد از آن همه جنگها و مبارزات از مرگ بترسم. به ذات ذوالجلال سوگند که علاقهٴ پسر ابوطالب به مرگ بیش از علاقه طفل شیرخوار به شیر مادر است.
آن گاه به علت سکوت خود اشاره کرد و فرمود: از مطالب و حوادثی آگاهی دارم که اگر آنها را بازگو کنم و شما را از آنها آگاه سازم، آرامش و قرار را از شما می گیرد.
لذا در پایان عهدنامه آن حضرت به مالک اشتر آمده است: «از خدا می خواهم که عاقبت ما را به سعادت و شهادت ختم کند.»
در حالی که خود آن حضرت، هم فرمانده کلّ قواست و هم حاکم جامعه اسلامی و ضمن تنظیم دستورالعمل و منشور حکومتی، مالک اشتر را به عنوان فرمانده لشکر و والی سرزمین مصر اعزام فرموده، او را به تحصیل شوق شهادت دعوت می کند.
همچنین این دعا به طور ضمنی به مالک اشتر می فهماند که اگر برای رسیدن به منصب و مقام دنیایی به دیار مصر حرکت می کنی، بدا به حال تو. ولی اگر به این فکر هستی که در قبال مقام و منصبی که به استقبال تو می آید، انجام وظیفه کنی خوشا به حال تو.
بنابراین، کارگزار نظام علوی سعید و شهید است. کسی که سعادت را در سلامت دنیایی خود می پندارد راه مالک اشتر را نمی پیماید و قهراً علوی منش هم نخواهد بود. چون فکر اموی در سر دارد هر چند نام علی (ع) بر لب داشته باشد کسی همتای مالک اشتر است و در راه او قدم برمی دارد که سعادت را در شهادت دانسته، از هیچ چیز برای احیای دین دریغ ننموده و در این مرام تا مرز شهادت پیش برود. چنین کسی فکرش علوی است؛ زیرا انسان هنگامی نام و یاد علی (ع) را در دل دارد و علوی منش خواهد بود که از دل فریاد شهادت خواهی برآورد و بگوید: پروردگارا هنگام احساس خطر برای اسلام وضرورت حفظ دین، مردن با بیماری های عادی، مردار شدن و باعث ننگ است ومن آمادهٴ شهادت هستم. اگر مصلحت بود نصیبم کن و اگر مصلحت نبودمن تسلیم امر و مشیت تو هستم ولی آمادگی من برای شهادت همیشگی است.
آن حضرت در پایان فرمود: «إنّا إلَیه راغِبون»؛ ما برای بازگشت به سوی او رغبت و شوق داریم.
(منبع :آیت الله جوادی آملی، کتاب حماسه و عرفان صفحه ۲۱۳)
استاد حداد پور جهرمی
شب بیست و یکم شب آخر
شب پر زدن پدر به سوی مادر
امشب ماه نمیتابد به رخسار زمین
بوی تلخی دارد این تاریکی مطلق همین
شمشیر زهرآگن عجب برنده بود
قلب علی و اهل او بخشنده بود
شاعر :پرهون
آســـــمان گــــریه میکند در این شـــب▪▪
عــــــــلی در بســـــتـــــر است و در تـــب▪▪
حسین و حسن درد میبینند و خون▪▪
زیــــنـــــــب میرود تا مرز جــــــــــــــــنون▪▪
باز هم شــــــب احیا ،شـــــــب بیقراری▪▪
باز هم شــب بـخــشــش و گــریه زاری▪▪
باز هم شب نوزدهم ، شــــب ضربت▪▪
بر دشــــــمن مرتضی عــــــلی لعنــــــــت▪▪
شاعر: پرهون