عباس بن علی(ع) دارای ویژگیهای معنوی خاصی مانند مقام تسلیم، تصدیق، وفا و نُصح در حد اعلی بود که در زیارت نامه آن حضرت ذکر شده و وجود چنین خصایصی باعث ممتاز گشتن وی از سایر شهداء شده است
یکی از راه های پی بردن به مقام و عظمت قمر منیر بنی هاشم (ع) مراجعه به زیارتنامه آن حضرت است که از امام صادق (ع) نقل شده: «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَل؛ شهادت می دهم براى حضرتت به تسلیم و تصدیق و وفا، و خیرخواهى، براى یادگار پیامبر مرسل»، در این بیان شریف به چهار مقام ویژه عباس بن علی (ع) اشاره میشود
مقام تسلیم
«در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
با توجه به فرمایش امیرالمومنین(ع) «الدُّنیَا دارٌ بالبلاءِ مَحفوفَةٌ؛ دنیا سرایی است که به بلا پیچیده شده است»، در مواجه با مشکلات، بلاها و مصیبتها چندین عکس العمل معنوی مانند توکل، صبر، رضا و تسلیم قابل تصور است و در این میان، مقام تسلیم برترین آنهاست
زیرا توکل عبارت است از آنکه قدرت انسان مستغرق و فانی در قدرت حق تعالی شود، همانطوریکه مقام رضا یعنی اراده انسان مستغرق و فانی در اراده خدا شود، و مراد از مقام تسلیم نیز آن است که علم انسان مستغرق و فانی در علم حضرت حق شود به عبارتی دیگر: در مقام توکل شخص برای خود اراده و قدرتی میبیند، لکن اراده و قدرتش را تفویض به وکیل میکند
اما در مقام رضا، شخص راضی، برای خود اراده و قدرتی نمیبیند، آنچه از حق تعالی صادر میشود موجب خشنودی اوست، در مقابل تلخیها و سختیها که لازمه زندگی دنیاست هرگز احساس نارضایتی ندارد، بلکه باخشنودی و رضایت کامل تحمل میکند، و زبان حال و قالش این است
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد ای عجب من عاشق این هر دو ضد
تفاوت مقام صبر با مقام رضا این است که انسان در مقام صبر تلخی میبیند ولی برای رسیدن به ثواب تحمل میکند از باب «إنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِساب [زمر/10] البته صابران به حد کامل و بدون حساب پاداش داده خواهند شد اما انسان در مقام رضا اصلا تلخی نمیبیند، بلکه بلا و مصیبت را لطف الهی تلقی میکند و آن را نشانه اعتنا و توجه محبوب به خود میداند. مقام تسلیم از مقام رضا هم بالاتر است، چون در مقام رضا هر چه حق تعالی مقرر فرموده موافق طبع شخص است. اما در مقام تسلیم انسان برای خود طبعی نمیبیند تا موافق یا مخالف باشد، در مقام تسلیم خودی نمیبیند تا بگوید من پسندم آنچه را جانان پسندد، بلکه خود و هرچه دارد را تسلیم حق تعالی میکند، و حضرت ابالفضل (ع) دارای مقام تسلیم بود
مقام تصدیق
قدم بعد از تسلیم تصدیق است. انسانی که تسلیم محض شد مَحرم می شود و به مرحله ای می رسد که به صدق و حقانیت صاحب ولایت پی می برد. در جریان عاشورا، برخی از افراد در رابطه با قیام سید الشهداء (ع) اظهار نظر می کردند و ایراداتی داشتند، ولی در هیچ منبعی ذکر نشده که قمر بنی هاشم (ع) در مقابل امام، اظهار نظری کرده باشد. این همان مقام تصدیق است که هر چه امام بفرماید را صدق بداند.
مقام وفا
عباس بن علی (ع) مصداق أتم و أکمل وفای به عهد و باقی ماندن بر بیعت بود که خداوند مومنان را این چنین توصیف می کند: «الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمیثاق رعد/20 آنها که به عهد الهى وفا مىکنند، و پیمان را نمیشکنند
وفاداری حضرت ابالفضل (ع) نسبت به صاحب ولایت جلوههای گوناگونی دارد، مثلا زمانی که دو مرتبه برای او امان نامه می آوردند، هر دو را با قاطعیت رد می کند و یا در شب عاشورا زمانی که امام بیعتش را از اصحاب بر می دارد، نخستین کسی است که اظهار وفاداری میکند و عرضه می دارد: «لِمَ نَفْعَلُ ذَلِکَ لِنَبْقَى بَعْدَکَ لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِکَ أَبَدا؛ دست از یاری تو برداریم که بعد از تو زنده باشیم ؟ خدا هرگز نخواهد که بعد از تو زنده باشیم» یا زمانی که به شریعه فرات می رسد در حالی که در اوج تشنگی است، اما به احترام لبان خشکیده امام زمانش، قطره ای آب نمی نوشد و مشک را پر از آب می کند و به سمت خیمه حرکت می کند.
مقام نُصح
نُصح به معنای خلوص است. قمر بنی هاشم (ع) نهایت خلوص را در انجام فرمان امامش به کار گرفت و در همه مراحل به عنوان یک سرباز ولایت انجام وظیفه کرد. حتی در آخرین لحظات، وقتی برای تهیه آب می رود در مسیری گام بر دارد که هزاران تیر انداز و مبارز در کمین نشسته اند و با آن که صدها توجیه برای نرفتن و آب نیاوردن می توانست بیاورد، ولی تمام همتش انجام وظیفه و بر آورده کردن خواسته امامش بود بنابراین مقام تسلیم، تصدیق، وفا و نُصح در وجود حضرت عباس بن علی (ع) بود که وی را از سایر شهداء ممتاز می کند و به مقامی می رساند که به فرموده امام سجاد ع اِنّ
َ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ براى عبّاس (ع)، نزد خداوند تبارک و تعالى منزلتى است که همه شهدا در روز قیامت، به آن مقام غبطه می خورند.
منبع:
منتهی الآمال.
امشب شب غار حرا از روز روشن تر شده
امشب فضای مکه پر از جلوه ی کوثر شده
امشب جهان رشک جنان امشب زمین کوثر شده
امشب امین وحی حق نازل به پیغمبر شده
مبعث مبارک
او را مانند پدرم دوست دارم و در بین دوستانم پدر مهربان صدایش می کردم..وهربار که مرا می دید به طرفم می آمد ،دو زانویش را بر زمین می گذاشت تا هم قد من شود وبا چشمانی که مهربانی در آن موج می زد به من نگاه می کرد وبا دستان گرم وبا محبتش سرم را نوازش می کرد و لبانش که چشمه ی محبت است بر صورتم بوسه می زد تا زمانیکه پدر مهربان همراهم بود احساس بی نیازی از همه ی دنیا را داشتم.
چند روزی است که از او خبری ندارم نگرانش هستم.
در یک روز گرم در کوچه تنگ و طولانی به سایه ی دیوار پناه برده بودم وچشم به کوچه دوخته ام که پدر مهربان بیاید،اما خبری نشد. یک نفر وارد کوچه شد قد بلندش به چشم می آمد وبخاطر گرمای سوزان آفتاب، چهره اش را پوشانده بود،به طرفم آمد ،ترسیدم و تلاش می کردم خودم را در دل دیوار جا کنم.نزدیک که آمد گفت:نترس ،من از طرف خلیفه آمده ام با شما کار دارد.او حرکت کرد ومن پشت سر او ،با اینکه می ترسیدم چیزی در دلم پاهایم را تشویق به رفتن می کرد.
مرد سرش را به طرف شانه راستش چرخاند وبا نیم نگاهی به عقب پرسید،نامت چیست؟
من به زمین وگام هایش نگاه میکردم واز ترس زبانم بند آمده واحساس می کردم نور آفتاب جریان خونم را هم خشکانده وتوان حرف زدن را از زبانم ربوده بود.
مرد که جوابی از من نشنید،گفت : تندتر بیا وسکوت کرد.
تا اینکه صدای شلوغی به گوش می رسید وبعد از چند قدم جمعیتی را در روبروی در ورودی خزانه ی بیت المال دیدم ،مرد وارد جمعیت شد و من همان جا ایستادم دیگر مرد تنومند را نمی دیدم ،او که متوجه نبود من شده بود دوباره از دل جمعیت بیرون آمد وبه من نگاه کرد و گفت ؛چرا نمی آیی!بیا،به طرفم آمد ودستم را گرفت و به طرف جمعیت رفت و در دل هم همه وشلوغی می گفت اجازه دهید عبور کنم.جمعیت مانند خشک شدن آب در میانه ی رود خانه کنار می رفتند وبعد از گذشت ما دوباره به هم می پیوستند .وارد خزانه شدیم .وقتی وارد شدم همجا تاریک بود انگار نور آفتاب نه فقط زبانم بلکه چشمانم را هم گرفته بود .تاریکی که کمتر شد، دیدم که پدر مهربان منتظرم است .وبا نگاهی پر از اشتیاق به طرفم آمد ومرد دستم را رها کرد وپدر مهربان از او تشکر کرد که مرا به اینجا آورده است .
مثل همیشه زانوهایش را بر زمین گذاشت ومرا در آغوش محبتش غرق کرد وبوسه ای بر صورت آفتاب سوخته ام زد وبا دستش لیوان آب خنکی را بر دهانم گذاشت احساس می کردم تمام تشنگی وعطشم را برطرف کرده و جریان خشکیده خونم حالا مواج شده ،مرا سیراب کرد و لیوان را بر زمین گذاشت ،قاشقی از عسل به من خوراند ،نمیدانم چگونه عسل را نگه دارم تا پایین نرود ولی عسل در دهانم ذوب می شود وچیزی ازش باقی نمی ماند .تاکنون عسلی را به پر حلاوت وشیرینی نخورده بودم.جمعیتی که اطرافمان بود با تعجب نگاه می کردند ولی پدر مهربان تمام حواسش به من بود و لبخند میزد وسرم را نوازش می کرد وبامن صحبت می کرد.یک نفر از جمعیت بیرون آمد وگفت: این کارها در شأن شما نیست .
پدر مهربانم گفت:امام ،پدر یتیمان است.عسل به دهان یتیمان می گذارم وبه جای پدران از دست رفته شان به آنها مهربانی می کنم.
عدالت حضرت علی علیه السلام وتکریم یتیمان .
منبع :بحارالانوار ،ج۴۱،ص۱۲۳.
به قلم
پرهون
در نبرد بین امام هادی علیه السلام وخلفای زمان، آن کس که ظاهرا وباطنا پیروز شد،حضرت هادی علیه السلام بود؛ این باید در همه بیانات و اظهارات ما مورد نظر باشد.
بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۳۸۳/۵/۳۰
شهادت امام هادی علیه السلام را تسلیت عرض می کنم.