فراموش شده
انقدر به این مصیبت عادت کرده ام که مصیبت بودنش را به کلی از یاد برده ام !دردش را احساس نمیکنم و این خود مصیبتی بالا تر است . مد پیش تر از اینها قلب خودرا به دیگران سپرده ام و سر به سرای دیگری نهاده ام و حق هم دارم که یادش نباشم ،چرا که قلب تنها برای یک نفر جای دارد که اگر یکی اید دیگری رود ! زمانی برای درمان دردی می اندیشم که دردش را حس کنم .اگر بدنم بیماری بی درمانی دارم دست به دعا بر میدارم و در اندیشه ی درمانش می شوم اما اصلا نمیدان چه بر سرم آمده است بزرگترین درد و مصیبت بر سرم آمده اما به کلی از آن غافلم و به خیال خود هم نمی اورم غیبت امام زمان (عج) انقدر طولانی شده که فکر می کنم تا دنیا بوده و خواهد بود باید این گونه باشد چه بسا اینگونه بیندیشم که امام زمان (عج) به این زودی ها نمی اید و فرزندانم هم در زمان غیبت خواهند بود اگر جز این می انگاشتم غیبتش را مصیبت میخواندم و صبح تا به شام چشم به راهش میبودم .
چه تعداد از شیعیا عالم به این در به عنوان مصیبت مینگرند اگر غیبت را مصیبت ندانیم و دردش را حس نکنیم برای برطرف شدنش هم دعا نمیکنیم .
خود امام زمان (عج) فرمودند آنچه سبب میشود تا ما از چشمان اینان غایب باشیم و دستشان به ما نرسد همان گناهانی است که از آنان به ما میرسد و ما اینکه شیعیانمان چنین می کنند در رنج و اندوهیم.
هنوز کسی دغدغه ی آمدنت را ندارد هنوز کسی غم شما را به دوش نمیکشد هنوز کسی یک شب برای درد شما اشک نمیریزد .
گزیده ای از کتاب شب های بی قراری (فراموش شده ،ص۳۴)