رویای مستجاب
16 آبان 1398
شب قیرگون بود. گنبد طلایی حرم عسکریین از دور نمایان شد. سیاهی ازبین رفت و جایش را به نور داد.هوای دم روبه خنکی رفت بعد از کلی پیچ و تاب خوردن در کوچه و خیابانهای اطراف به حرم رسیدیم . جمعیتی در صحن ها خوابیده بودند. ما از میانشان عبور کردیم و چشممان به ضریح افتاد، ضریحی که فکر نمیکردم جز در رویا، آن را ببینم. اما اینبار نه خواب بود و نه رویا.
حس غریبی به دلم سرازیر شد واژه هارا زیرو زبر کردم اما این حساس فراتراز کلمات است. اذان صبح را گفتند، جمعیت خواب بیدار شدند و حرم رفته رفته شلوغ شد صفوف نماز جماعت برپا شد. بعد از نماز ما نیز راهی شدیم. چشم برهم زدنی گذشت و حالا من هستم که باید در خودم تغییر به وجود بیاروم و خودم را به صراط برسانم قبل از اینکه مهلتم تمام شود.
#در_مسیر_اربعین
#حب_الحسین_یجمعنا
#به_قلم_خودم