تجربه کوچکی از سربازی
سلام دوستان گرامی
امیدوارم حالتون خوب باشه …من را ببخشید یه مدت نتونستم در کنار شما باشم من در پادگان امام علی (علیه السلام)مستقر بودم و آموزش دوره ی مانند سربازی داشتم اولش خیلی سخت بود صبح ها بیدار باش داشتیم
بعد فورا باید آماده میشدیم وبعد از صرف صبحانه ساعت 7/30باید سر کلاس حاضر ی میزدیم وتا وقت نماز ونهار کلاسمان برقرار بود ودوباره بعداز نماز ونهار واستراحت کوتاه دوباره کلاس ها شروع میشد وصدای نفس مان با هرقدم بیشتر میشد وباید پله هارا یک به یک بالا میرفتیم تا از کلاس جا نمونیم. ما به دلیل آموزش دوره ای در پادگان امام علی(ع) در نزدیکی شیراز شرکت کردیم البته این دوره برکاتی هم داشت و روز دوم طبق روز اول سپر ی میشد که به ما خبر دادند که آماده شوید میخواهیم به شهدای گمنام دارالرحمه برویم البته با روایتگری آقای متولی چه زود تمام شد خلوت با شهدا ی گمنام وما به پادگان برگشتیم وروز سوم طبق روز اول سپر ی شد ولی بعد از شام گفتند همه خادمین شهدا به میدان صبحگاهی پادگان بروند جلسه نوحه خوانی ویژه شب شهادت امام محمد باقر(علیه السلام) همراه با خواندن دعای پر فیض کمیل بود چه با صفا ….
وروز آخر خدایا چه زود گذشت دیگر ما عادت کردیم دوست نداریم که دوره تمام شودولی دیر بود کلاس به پایان رسید اختتامیه برگزار شد نماز خوانده شد وسایل ها جمع شد خداحافظی با دوستان عزیزی که از سراسر استان فارس آنجا بودند خیلی سخت بود ودر آخر خدا راشاکرم که این دوره ی خادم الشهدا تمام شد و کار و وظایف ما شروع شد ،ان شاء الله بتوانم به وظایف خود عمل کنم وخدمت گذار نوجوانان وجوانان کشورم باشم و رسالت خادم الشهدا را به معنای واقعی ادا کنم.
البته خادم الشهدا وخادم کوثربلاگ هم هستم.