امید های طلائی
اینقدر ذوق زده بود که نگفته سفره دلش را برایم باز کرد، من هم پای صحبت های دلش نشستم… چندسالی بود که از زندگی مشترکمان می گذشت، ولی حال این روزهایمان دیگر مثل قبل نبود، خرج و مخارج مان بالا رفته بود. من و همسرم پیش از پیش به فکر چاره ای برای کسب درآمد بیشتر بودیم…
اول از خودم شروع کردم، سعی کردم با یک مدیریت جدید به تمام خرید های خانه رنگ قناعت بپاشم، ولی با وجود کاهش روز به روز درآمد همسرم، وضعیت مان ذره ای تغییر نمی کرد…
شور و هیجان اقوام برای شرکت در کنکور مرا هم به وسوسه انداخته بود، اما با وجود وضعیت فعلی مان دو دل بودم، درست مثل کسی که سر دوراهی قرار گرفته باشد. صدای زنگ خانه افکارم را پاره کرد، احمد بود، طبق روال همیشگی یک لیوان بزرگ چای کمرنگ برایش ریختم، دل و دماغ مقدمه چینی نداشتم، خیلی سریع و راحت پرسیدم؟ نظرت در مورد ادامه تحصیل من چیه؟ احمد اولش کمی جا خورد، یک قلپ از چایش را قورت داد و با نگاهی که انگار تمام دل من را خط به خط خوانده باشد گفت: تصمیم با خودت، هر چه باشه من کمکت می کنم…
این را که گفت، انگار تمام دنیا را در بغلم جا داده باشند، از آن شب به بعد دیگر شب و روز برایم معنا نداشت، نیمه شب بلند شدم، دو رکعت نماز خواندم، نمی دانم به حال دلم چه گذشت که بعد از نماز دلم بدجور هوای حرم امام رضا(ع) کرد، من که هنوز توفیق زیارت ایشان را نداشتم عجیب دلتنگ حرم ش شدم.
بغض به گلویم چنگ انداخت و از چشمانم بی اختیار اشک سرازیر شد و با قلبی تشنه به زیارتشان با امام عهد بستم که اگر رشته خوبی قبول شوم و شغل مناسبی پیدا کنم همیشه در کنار همسرم بمانم و کمک خرجی برای زندگی مان باشم، و به پاس همراهی ها و صبوری های که برای درس خواندن من کرده است زندگی لبریز از آرامشی را به او تقدیم کنم.
روز موعود فرا رسید، دلهره و استرس بد جور قلبم را به تپش انداخته بود، چادرم را سر کردم و وارد نزدیک ترین کافی نت محل مان شدم، خانم پشت کامپیوتر با ظرافت و آهسته اطلاعات را وارد کرد تا نتایج را برایم پرینت بگیرد، دکمه اینتر را که زد سرش را بالا آورد و با چشمان ریزش لبخند آرامی زد و گفت: مبارکه، پزشکی قبول شدی! این را که گفت، برق خوشحالی چشمانم را بارانی کرد و بی اختیار یاد عهدی افتادم که با امام بستم… یا امام رئوف، من راه گم کرده ام را با تو پیدا کرده ام، تا آخر راهدارم بمان… شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد