دوشنبه خوش گذشت...
سلام دوستان عزیز
دوست داشتم وقتی رسیدم منزل از سفری که بعداز مدت ها پیگیری برگزار شد بنویسم سفر فشرده بود از خستگی خوابم برد ونتوانستم بنویسم ولی امروز با تمام توان در خدمت قلم هستم خیلی وقت بود که کلاس گلها از معاون فرهنگی حوزه درخواست سفر زیارتی وسیاحتی میکردیم اول قرعه به نام قم شد ولی بعد از کلی انتظار …سفر تعطیل شد…خبر رسید شیراز را برای اردو انتخاب کردند ولی استقبال نشد ودوباره تعطیل شد … مدتی گذشت و دیگر کسی اسم اردو هم نمی آورد وبه جلسه های اخلاقی دورهمی های دوستانه بسنده میکردیم…
روز قبل از سفر
ظهر هنگام رفتن از معاون فرهنگی خداحافظی میکردیم که معاون فرهنگی پاسخ داد چندلحظه صبر کنید بین من ودوستان هم هم ای شد چه خبر شده ؟معاون فرهنگی گفتند :میخواهیم برویم اردو ،بچه ها کلاس خوشحال شدند و پرسیدند کجا ؟معاون فرهنگی هم گفت:حوزه فاطمه الزهرا مارا دعوت کرده واستادی از قم هم دعوت هستند که درمورد کرامت حضرت زهرا سلام الله علیها سخنرانی می کنند و ادامه را در سفر ببینید…واز کل حوزه فقط 43نفر برای شرکت در اردو نام نویسی کردند.
روز سفر ،بعداز نماز ظهر …معاون فرهنگی گفت :دوستان میخواهیم به تماشای طبیعت برویم .اتوبوس در جاده کوهستانی ایستاد گفت:از اینجا را باید پیاده روی کنید.
چند دقیقه ای از پیاده روی نگذشته بود که همه نگاه ها به آبشار زیبا افتاد صدای پرخروش آب از دل سخت سنگ وجاری شدن وپیچ وتابش دیدنی بود.با دوستان در کنار دیوار باغی نشستیم و شروع به خوردن قاقالی لی ها کردیم، که دیدیم گربه ای چنان بروی دیوار لم داده ومارا تماشا میکند که انگارآمده بود سینما و اصلا از ما نمیترسید سوژه ای شده بود.
هراز گاهی که توجه نمی کردیم صدا هم میداد موجب خنده ی ما میشد . فهمیدیم گربه قاقالی لی میخواهد ودر آخر از باقی مانده ی ناهار به گربه دادیم وفاطمه باقی مانده نوشابه ها را با نمک مخلوط کرد توصیه میکنم این کارا را هیچ وقت انجام ندهید این یکی از تفریحات دوران بچگی مان بود که فاطمه به یاد آن روز ها انجام داد و فشفشه ای نوشابه ای را درست می کرد.
معاون فرهنگی صدایمان کرد بچه ها آمده رفتن شوید همه گفتند چقدر زود تمام شد ،گفت :به تماشای زندگانی یاس کبود دعوت شدیم…
اردوی به شمال جهرم بخش خفر _حوزه حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها _95/12/9
این هم تصویر گربه ی بازیگوش