«لبخند مسیح» برای یازدهمین بار شکفت
رمان «لبخند مسیح» نوشته سارا عرفانی توسط سوره مهر به یازدهمین چاپ خود رسیده است.
به گزارش پایگاه سوره مهر، سارا عرفانی، درباره این رمان که به چاپ یازدهم رسیده است اظهار داشت: از آن جایی که تم اصلی داستان با مفاهیم فلسفی و اعتقادی همراه است، زبان اینگونه مفاهیم عموما ثقیل به نظر می رسد که در این رمان سعی شده از زبان عام و ساده استفاده شود.
موضوع کتاب «لبخند مسیح» درباره دختری به نام « نگار» است که در جامعه امروزی ایران زندگی میکند؛ او به کمک اینترنت و « ایمیل» به مرزهای ناآشنای جغرافیایی قدم می گذارد. در این سیر و سلوک که بیشتر جنبههای عرفانی و معنوی دارد، نگار با شخصیتی به نام « نیکلاس» آشنا می شود که ساکن یکی از کشورهای غربی است. آنها بدون اینکه به طور مستقیم یکدیگر راببینند، ازطریق ایمیل با هم ارتباط پیدا می کنند.
نیکلاس پیرو دین مسیحیت بوده و سارا فردی مسلمان است که در اتباطات نوشتاری بین آن دو جاذبه های دین اسلام از طریق افکار و عقاید نگار به ذهن جستجوگر نیکلاس سرایت می کند. روز به روز شیفتگی نیکلاس برای آشنایی بیشتر با دستورات و ویژگی های دین اسلام افزوده می شود. سرانجام نیکلاس با استقبال از یک پیشنهاد کاری به ایران سفر می کند و از نزدیک با نگار ملاقات می کند و به او پیشنهاد ازدواج می دهد.نگار ظاهرا با این پیشنهاد مخالفت می کند؛ چرا که احساس می کند این پیوند باعث از بین رفتن قداست آن رابطه عرفانی و معنوی می شود و …
«لبخند مسیح» برای اولین بار در سال 85 از سوی مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری تولید و در انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
لینک خبر:
http://yon.ir/x0sb
سلام دوستان گرامی
امیدوارم حالتون خوب باشه …من را ببخشید یه مدت نتونستم در کنار شما باشم من در پادگان امام علی (علیه السلام)مستقر بودم و آموزش دوره ی مانند سربازی داشتم اولش خیلی سخت بود صبح ها بیدار باش داشتیم
بعد فورا باید آماده میشدیم وبعد از صرف صبحانه ساعت 7/30باید سر کلاس حاضر ی میزدیم وتا وقت نماز ونهار کلاسمان برقرار بود ودوباره بعداز نماز ونهار واستراحت کوتاه دوباره کلاس ها شروع میشد وصدای نفس مان با هرقدم بیشتر میشد وباید پله هارا یک به یک بالا میرفتیم تا از کلاس جا نمونیم. ما به دلیل آموزش دوره ای در پادگان امام علی(ع) در نزدیکی شیراز شرکت کردیم البته این دوره برکاتی هم داشت و روز دوم طبق روز اول سپر ی میشد که به ما خبر دادند که آماده شوید میخواهیم به شهدای گمنام دارالرحمه برویم البته با روایتگری آقای متولی چه زود تمام شد خلوت با شهدا ی گمنام وما به پادگان برگشتیم وروز سوم طبق روز اول سپر ی شد ولی بعد از شام گفتند همه خادمین شهدا به میدان صبحگاهی پادگان بروند جلسه نوحه خوانی ویژه شب شهادت امام محمد باقر(علیه السلام) همراه با خواندن دعای پر فیض کمیل بود چه با صفا ….
وروز آخر خدایا چه زود گذشت دیگر ما عادت کردیم دوست نداریم که دوره تمام شودولی دیر بود کلاس به پایان رسید اختتامیه برگزار شد نماز خوانده شد وسایل ها جمع شد خداحافظی با دوستان عزیزی که از سراسر استان فارس آنجا بودند خیلی سخت بود ودر آخر خدا راشاکرم که این دوره ی خادم الشهدا تمام شد و کار و وظایف ما شروع شد ،ان شاء الله بتوانم به وظایف خود عمل کنم وخدمت گذار نوجوانان وجوانان کشورم باشم و رسالت خادم الشهدا را به معنای واقعی ادا کنم.
البته خادم الشهدا وخادم کوثربلاگ هم هستم.
السلام علیک یا محمد تقی یا باب الحوائج
“یا اَبا جَعفَر یا مُحمدَ بن علیٍ، اَیّها التّقیّ الجَوادُ یَابنَ رَسُولِ الله، یا حُجّه اللهِ علی خَلقِه یا سَیّدَنا و مَولانا اِنّا تَوَجّهنا و استَشفَعنا و تَوسّلنا بّکَ اِلی الله وَ قَدّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا، یا وَجیهاً عِنداللهِ اِشفَع لَنا عِندالله”
***
لب تشنه بود ، تشنة یك جرعه آب بود
مردی كه درد های دلش بی حساب بود
پا می كشید گوشة حجره به روی خاك
پروانه وار غرق تب و التهاب بود
از بسكه شعله ور شده بود آتش دلش
حتی نفس نفس زدنش هم عذاب بود
در ازدحامِ هلهله های كنیزكان
فریاد استغاثة او بی جواب بود
یك جرعه آب نذر امامش كسی نكرد
رفع عطش اگر چه کمال ثواب بود
آخر شبیه جد غریبش شهید شد
آری دعای خسته دلان مستجاب بود
غربت برای آل علی تازگی نداشت
در آن دیار كشتن مظلوم باب بود
تا سایه بان پیكر نورانیش شوند
بال كبوتران حرم را شتاب بود
اما فدای بی كفن دشت كربلا
آلاله ای كه زخم تنش بی حساب بود
هم تیغ و نیزه خون تنش را مكیده بود
هم داغدیدة شرر آفتاب بود
یوسف رحیمی
طرز تهیه سویق:
سویق گندم:
آرد گندم را تفت دهید و سپس الک کنید.
سبوس گندم را هم تفت دهید و الک کنید..
حال هر دو ماده را به هم مخلوط کنید.
این دختر خانمها که میخواهند جهیزیه درست کنند، برای خرید اسباب سر عقد و جهیزیه، توی این دکانهای گرانقیمت بعضی از جاها، آن محلات گرانقیمت که معروف است – نمیخواهم البته اسم بیاورم – من میشناسم کجاهاست که دکانهایش معروف است به جنس گران، اصلاً طرف آنها پا نگذارند. بروند آن جاهایی که معروف به گرانی نیست. اینطور نباشد که داماد بیچاره را دنبالشان راه بیندازند برای خرید عروس و خرید عقد. متأسفانه از این کارها میکنند.
رهبر انقلاب؛ ۱۳۷۲/۳/۱۹