02 مهر 1396
بعد از رسیدن به ترمینال، خودم را به نیمکتی که از دست آفتاب به زیر سایه ی درخت نارنج پناه برده بود، رساندم. منتظر سرویس بودم ودر چند دقیقه کل سفر را در برابر چشمانم مانند فیلمی که روی دور تند زده باشند مرور کردم از سختی که در اتوبوس رفتن به قم تا شور و… بیشتر »
نظر دهید »
11 مهر 1395
بسم الله الرحمن الرحیم
چند روزه منتظرم که صبح روز پنجم مهرماه از راه برسه ولی من اضطراب داشتم آخه من تنها بودم وکسی به غیر از من نمی خواست بیاید همایش واکثر طلبه ها از من میپرسیدند پگاه میخوای شرکت کنی ؟خانواده هنوز خبر نداشتن که من تنها باید بروم دوست… بیشتر »
04 مرداد 1395
یا حضرت معصومه(سلام الله علیها)
دوست دارم از آخرین دیداری که با شما داشتم سخن بگویم که دیدم شما همیشه مرا میبینی واین من نابینا هستم که شما را منحصر به در ودیوار حرم میدانم ودر برابر چشمان شما هستم ومتوجه نیستم بانویی مرا میبیند که دارای کراماتی است… بیشتر »