وجه اشتراک حاکمیت امام عصر و زمان علیه السلام با سیره جدش امیر المؤمین علیه السلام:
رفاه اقتصادی مردم و رفع شکاف طبقاتی
تلاش برای تأمین رفاه عمومی و پاسخ گویی به نیازهای مادی که زمینه ساز ارضای سایر نیازهای اجتماعی هستند، جهت دستیابی به سعادت و آرامش واقعی، به صورت هدفی مهم، پیوسته مورد عنایت اسلام و نظام دینی بوده است. که می توان از خلال احکام اقتصادی اسلام و تمهیداتی که برای توزیع عادلانه ثروت و امکانات بین همگان و رفع گرفتاری ها و رنج های مردم، پیش بینی شده است، مشاهده کرد.
فقر و تنگدستی مردم موجب پایین آمدن آستانه تحمل مردم می شود لذا هرج و مرج ناشی از فقر مالی زمام حکومت را تهدید می کند. امام علی علیه السلام برای رفاه حال مردم و برطرف کردن مشکلات اقتصادی مردم در نامه ای به کارگزاران بیت المال می فرمایند:
«همانا شما خزانه¬داران مردم و نمایندگان ملت و سفیران پیشوایان هستید، هرگز کسی را از نیازمندی او باز ندارید و از خواسته مشروعش محروم نسازید»(1)
یکى از ويژگى هاى حكومت عدالت گستر حضرت مهدى -عجل الله تعالی فرجه- فراهم نمودن رفاه و آسايش مردم است، رسول اكرم صلى الله عليه وآله در ضمن روايتى مى فرمايد:
«تنعم فيه أمتي نعمة لم ينعموه مثلها قط تؤتي الأرض أكلها و لا تدخر منهم شيئا و المال يومئذ كدوس يقوم الرجل فيقول يا مهدي أعطني فيقول خذه ؛ آن چنان در ميان امت من و فور نعمت مى شود كه مثل آن هرگز نبوده است، زمين گنج ها و ميوه هاى خود را آشكار مى سازد، و مال و ثروت همچون چيزى است كه زير دست و پا افتاده باشد».
«تظهر له الكنوز ولا يبقى فى الارض خراب الاّ يعمّره ؛ تمام معادن و گنج هاى زير زمين در حكومت او آشكار و استخراج مى شود و در روى زمين مخروبه باقى نمی ماند مگر آن كه به و سيله آن حضرت آباد مى شود». (2)
رسول اكرم صلى الله عليه وآله مى فرمايد:
«و تخرج الارض نباتها و يعطى المال و تكثر الماشيه ؛ زمين همه نباتات خود را مى روياند و دام ها فراوان مى شوند. رفاه اقتصادى و زيادى نعمت هاى الهى در حدّى مى رسد كه مردم تماماً بى نياز مى شوند و كسى براى صدقه و انفاق خود، شخص نيازمندى راپيدا نمى كند تا به او انفاق نمايد چرا كه همه مردم خود كفا و بى نيازند ». (3)
از این روایات استفاده می شود:
1. بر قراری رفاه اقتصادی در زمان حکومت حضرت؛
2. اکمال نعمت های مادی خداوند.
منبع
1- نهج البلاغه، نامه53.
2- منتخب الاثر، ص 482
3- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج52، ص 390.
یک روز دیگر
یک برکت دیگر
و فرصت دیگر براےزندگی
خدای مهربانم
ترا سپاس بخاطر
روزی دیگر و آغازی نو
سلام روزتون بخیروپرازمعنویت
ادامه بحث خودپنداره ،شخصیت وادب کلامی
✔️ يكي از مسائلي كه در فرهنگ ما زياد شده اين است كه ما لقب زياد مي دهيم. القاب در ادب كلام بسيار مهم است.در تاريخ ما نيز القاب زياد بوده اند مثل دوره ي قاجار كه پشت اسم همه يك سلطنة الدوله مي گذاشتند كه امروزه به آقا و خانم دكتر، مهندس و غيره تغيير كرده است.
اين القاب خاص جامعه ي ما است و در هيچ جاي ديگر دنيا وجود ندارد. مهندس يك كلمه ي بي معني است و به انگليسيengineer معني مي دهد و معني آن به فارسي موتوريست است، كسي كه با موتور كار مي كند. آن مهندسي كه ما ترجمه مي كنيم از هندسه مي آيد.
كلمه ي ليسانس در ايران يك بار ديگر پيدا كرده كه ليسانس هم ترجمه ي انگليسي licence يعني اجازه نامه مثل گواهينامه كه driving licenceگفته مي شود و هر كس كه اين اجازه نامه را داشته باشد اجازه ي رانندگي كردن دارد. اما در جامعه ي ما اين كلمه بار ارزشي پيدا كرده و تبديل به يك لقب شده است. اين القاب در تاريخ ريشه دارند و همان جنبه ي خودپنداره ي كاذب مثبت هستند .
کنج مسجد نشسته بودم که مسئول فرهنگی مسجد به سراغم آمد و گفت خانمها خواستند که براشون حلقه بزارین!
گفتم چشم؛ تا چند دقیقه دیگر میایم.
حلقه را عمدا زمانی شروع کردم که همشون جوان باشند؛ خانمهای مسن تر برای خودشون حلقه قرآن و دعا گذاشتند.
یه کم استرس داشتم تا اون زمان تبلیغ جمعی اونم 40-50 جوان پرشور نداشتم. از دوستان خواهش کردم ابتدای جلسه رو با ختم سوره یس شروع کنیم .
حین ختم سوره مبارکه، به امام معصوم توسل کردم که یه ساعت عمری که هر یک از این جمع به من دادن بحث خوبی اراءه بشه.
به جمعیت که نگاه کردم دیدم نیمی مجرد؛نیمی متاهل هستند. باید بحثی میگفتم که شامل هر دو گروه میشد.
به لطف خدا و امام معصوم جرقه ای به ذهنم زده شد.
این جور بحثم شروع کردم.
من اومدم اینجا تا از حقمون دفاع کنم. اونم حق تبرج هست حق خودنمایی!!
همه متعجب زده نگاه من میکردن و پچ پچ هایی ریزی که میکردن دیگه قطع شد.
بعد از چند ثانیه مکث؛ دوباره شروع کردم.
مگه خودنمایی یک غریزه نیست که خدا در وجود زن گذاشته تا با جذب و انجذاب آقایان امر ازدواج صورت بگیره
این غریزه که من در وجود خودم نگذاشتم، خدا گذاشته؛ خدا که-نعوذبالله- کار بیهوده ای نمیکنه.
یه غریزه ای در وجود زن بزاره و بعد بخواد حرصش دربیاره بگه تو نطفه خفش کن.
یکی از حضار گفت: خانم همیشه به ما میگن حجاب داشته باشین آخه بحث شما با بحث اونا از زمین تا آسمون در تضاده.
گفتم من که نمیخوام بحث حجاب کنم، البته به اونم ربط پیدا میکنه.
من میخوام امروز از حق طبیعی خودمون حرف بزنم؛ از غریزه ای که خدا گذاشته در وجودمون تا ازش بهره ببریم. اونم *خودنمایی*
من حرفم اینه نباید این غریزه رو در وجودمون انکار کنیم.
یکی از خانمها گفت پس چرا این قدر به ما گیر میدن؟
گفتم من کاری به کار گیر اونا ندارم. فقط یه چیز خوب می دونم.
✔️خدا یه نعمتی را در وجود من گذاشته،
✔️میخواد از من که ازش استفاده کنم
✔️از طرفی هم خواسته الکی اسرافش نکنم، تو راه خودش خرجش کنم
✔️ راهنمای استفاده اش هم در احکام گذاشته تا بهینه بکارش ببندم.
پس خدا گفته خودنمایت رو فقط برای حلالت باشه.
خودنمایی شان و منزلت داره باید شانش رعایت کرد.
شان خودنمایی زن اینکه برای همسرش در جایگاه خودش دلبری کنه
شان خودنمایی دختر اینکه برای پدرش و برادرش اونم با موقعیت سنجی و رعایت حدود خودش ناز کنه.
از بس شانش رو رعایت نکردیم بهمون گفتن خفش کنید.
خودنمایی شامل خیلی چیزا میشه: نحوه حرف زدن، نحوه برخورد کردن، نحوه پوشش و … .
جایگاه ها رو فراموش کردیم فکر میکنم خیابون هم مثل خونه ماست؛ همکار هم مثل برادر ماست؛ رءیس هم مثل پدر ماست.
اگر این نعمت سر جای خودش رعایت بشه کسی به کسی نمیگه برادرم نگاهت خواهرم حجابت. کسی نمیگه نگاهت حجاب نداره.
اگر سر جای خودش استوار بشه دختر دلش گرم به محبت پدرش میشه دیگه لازم نیست گدای محبت از این و اون کنه.
اگر خانم درست دلبری کنه صاحب قلب مردش میشه هم خودشو حفظ کرده هم مرد زندگیش.
تا به خودم اومدم دیدم خانمهای مسن تر پشت سرم نشستند و تمام حرفامو گوش میکنند. میگفتن خانم واقعا خیلی از مشکلات خانواده هم سر همین قضیه هست … .
زن و مرد جامعه ما، دختر و پسر خانواده ما چون این نکته رو در حوزه خودش رعایت نمیکنه؛ به بیرون پناه می بره و براش اسمی مانند اجتماعی شدن، به روز شدن، امروزی خودشون گول میزنند.
شعر وداع با مولا، امام رضا (علیه السلام)
من آمدم و قبر تو بوسيدم و رفتم
از روي ادب خاک تو بوئيدم و رفتم
تا در دم مرگم تو به ديدار من آئي
من آمدم و قبر تو را ديدم و رفتم
اي عقده گشا تا ز دلم عقده گشائي
من حلقه به دربار تو کوبيدم و رفتم
من غرق گناه آمده بودم به حضورت
مشمول عطاياي تو گرديدم و رفتم
تا روز جزا در صف زوار تو باشم
رخسار به درگاه تو سائيدم و رفتم
با ياد طواف حرم اي قبلهي هفتم
گرد حرم قدس تو گرديدم و رفتم
چون دست به دامان وصال تو فکندم
دامن دگر از غير تو برچيدم و رفتم
ديدم که غريبي ز وطن اي شه مسموم
بر غربت تو اشک فشانيدم و رفتم
شرح غم جانسوز تو از هر که شنيدم
غم خوردم و گرييدم و ناليدم و رفتم
در سلک گدايان درت مانده مؤيد
من خاک تو بوسيدم و بوئيدم و رفتم