من دنبال مطلب برای کمپین(من یک دختر مسلمانم)بودم ولی هرچه فکر میکردم کمتر به نتیجه می رسیدم و در آخر ثمره جالبی بدست نمی آوردم وحسابی از دست ذهنم ناراحت شده بودم که چرا چیزی نمی توانم بنویسم.
چندروز پیش در خانواده حرف از حجاب وعفاف شد وپدرم گفت :که با دیدن بدحجابان حسابی غمگین وعصبی می شوم وبعد رو به ما کرد وگفت :با دیدن حجاب شما وطلبه ها روحیه وصف ناپذیری می گیرم ،چون برای اولین بار بود که این چنین حرف زدن پدرم را می شنیدم تعجب کردم با این حال قلبم سرشار از شوق شد ،هم چنین وقتی که به عنوان روحانی کاروان دانش آموزان دبیرستانی عازم مناطق عملیاتی بودم جانباز شریفی به عنوان پاسدار ومعرفی كننده مناطق با ما همراه شد ودر راه بازگشت به شهرمان روبه ما که سه نفر از طلاب بودیم کرد وگفت:مقاوم باشید شما راه درست را انتخاب کردید ،ان شاءالله در راهتان ثابت قدم بمانید وبا شهدا محشور شوید ،من از حجاب وحیا وعفاف شما روحیه می گیرم وخدارا شکر می کنم که امروز هم دخترانی هستند که قدر شهدا را می دانند وحجاب خود را رعایت می کنند.
دعا میکنم که همه جوانان به راه راست هدایت شوند وعمر خود را تلف چیز های بی ارزش نکنند.ان شاءالله…
ما بی وجود لطف تو مذهب نداشتیم
در دین و علم این همه منصب نداشتیم
نورت اگر نبود به جز شب نداشتیم
ذکر حسین جان به روی لب نداشتیم
آری اگر که شیعه به پا هست و عاشق است
از قال باقر است از اين قال صادق است
با گوشه نگاه تو زائر درست شد
با روضه خوانی تو شعائر درست شد
از ذوق توست این همه شاعر درست شد
از قطره ای ز علم تو جابر درست شد
هرکس بدون توست به محشر معطل است
توحید ما طفیلی درس مفضل است
شاگرد تو اگرچه که چندین هزار بود
از آنهمه چقدر برای تو یار بود؟
دردت یکی نبود، غمت بیشمار بود
مثل علی همیشه به چشم تو خار بود
پس چاره ای به غیر صبوری نداشتی
بیش از سه چار شیعه تنوری نداشتی
خفاش هاي نمیه شب تار آمدند
تو در نماز، در پی پیکار آمدند
مانند دزد از سر دیوار آمدند
اینگونه در مدینه همه بار آمدند
بر روی خاک از نفس افتاده می کشند
اینها ز زیر پای تو سجاده می کشند
در کوچه نیست پوشش و عمامه بر سرت
آتش گرفته است دري در برابرت
اما نبود پشت در خانه همسرت
پیچیده است ناله “ای وای مادر"ت
این حال و روز و صحنه برای تو آشناست
در کوچه پابرهنه… برای تو آشناست
در کوچه دست بسته… علی بود و فاطمه
تنها ، غریب، خسته… علی بود و فاطمه
در بین خون نشسته… علی بود و فاطمه
با پهلویی شکسته… علی بود و فاطمه
آنكه فرشته بود پي هم نشيني اش
آمد به گوش ناله فضه خذینی اش
شاعر: محمد رسولي
فضل بن موسی چگونه به جهرم آمد؟
کاروانی از اهل بیت همراه با حضرت فاطمه معصومه (س) جهت زیارت و دیدار با امام علی بن موسی الرضا(ع) از مدینه عازم ایران شدند که خبرشهادت امام رضا(ع) درنزدیکی شهر قم به ایشان رسید.به دستور حضرت معصومه (س) کاروان راهی شهر قم شدو طولی نکشید که ایشان بر اثر بیماری درگذشتند و یا بنا به برخی اقوال بر اثر مسمومیت به شهادت رسیدند و از طرفی دستگاه حاکم دستوری را به والیان شهر های مختلف صادر کرد تا اهل بیت(ع) را در هر کجا مشاهده نمودند فورا به شهادت برسانند.
به این ترتیب امامزادگانی که همراه با حضرت معصومه(س) به ایران آمده بودند، به ناچار متفرق شدند و هر کدام به منطقهای عزیمت کرده، به صورت ناشناس به زندگی ادامه دادند امّا تعداد زیادی از آنها شناسایی شدند و به شهادت رسیدند.عدهای از این بزرگواران نیز راهی استان فارس شدند که احمد بن موسی (شاه چراغ) مشهورترین آنها است.
پدران ما از پدرانشان و آنان نیز از نسل قبل از خود نقل میکنند که فضل بن موسی (ع) به جهرم آمد و در بیرون از شهر در منطقه خارقان سکنی گزید. منطقه خارقان (شهرک فاطمیّه) که در گذشته از شهر فاصله زیادی داشته است به علت وجود قنات معروف خارقان زمینهای کشاورزی بسیاری داشت، امامزاده فضل (ع) به صورت ناشناس به کشاورزی می پردازد.
به مرور زمان مردم به این امامزاده بزرگوار علاقهمند شدند و آوازه علم و تقوای وی در سرتاسر شهر پیچید تا اینکه حاکم شهر نیز از آن باخبر شد و هنگامی که از هویت واقعی وی آگاه شد،گروهی را مأمور به شهادت رساندن ایشان کرد.
سرانجام یکی از مأمورین هنگامی که فضل بن موسی بن جعفر (ع) از شدّت خستگی از کار روزانه در کنار جوی آب به خواب رفته بود، با ضربات «بیل» ایشان را به شهادت رسانید. فردای آن روز کشاورزان متوجّه پیکر مقدّس او که مظلومانه به خون غلطیده بود، شدند و در همان مکان (خارقان) به خاک سپردند.
امروز مرقد پاک ایشان زیارتگاه اهل دل و عاشقان دل سوختهای است که از مکانهای دور و نزدیک برای ادای احترام به آن محل مقدّس مشرّف میشوند و در شبهای جمعه با دریایی از شوق و با اشک چشم، ضریح مقدّسش را شستشو میدهند.
این زیارتگاه دارای گنبد آجری ساده و بلند و ساختمان آن نیز شامل بقعهای کوچک و ساده بوده که درون آن فاقد تزیینات و کاشی کاری است. سنگ قبر این امامزاده در سال 808 هجری قمری به دستور سلطان محمد سلجوقی در اصفهان ساخته شده و به جهرم انتقال داده شدهاست. ساختمان زیارتگاه نیزمربوط به قرن 9 هجری است.
گردآوری از حجتالاسلام زینالعابدین دستداده
من مسلمانم
من عفیف هستم…
عفاف وحجاب،سیرت وصورت متعامل ومتقابل انسان با فضیلت است.
عفافم مایه احترام به حجاب شده و رعایت حجابم ،پایه تحکیم عفافم خواهد بود.
عفتم را حیثیت ارجمند وامانت خدا می دانم وبا صیانت از آن امین می شوم و هرگز به خودم اجازه نمی دهم که حق الهی را هزینه وحراج کنم و با مبتذل شدن ،آن را به بیگانگان مبذول دارم.
عفاف،حصن رصینی است که مرا از گزند گناه حفظ می کند؛عفافم باعث می شود از تیرس شیطان مصون مانم.
ایمان به خدای سبحان طعم گوارایی دارد؛ذائقه کسی آن مزه را می چشد که از آسیب نگاه حرام مصون باشد.
حضرت امام صادق(ع) فرمود؛هرکس برای رضای خدا ، نگاه حرام را رها کند ، خداوند به او امن وآرامش عطا می کند واو را ایمانی می دهد که طعم آن را می یابد.
پنج لازمه یک زندگی آرام
قال الصادق علیه السلام: خَمْسُ خِصالٍ مَنْ فَـقَـدَ واحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ يَزَلْ ناقِصَ العَيْشِ زائِلَالْعَقْلِ مَشْغولَ الْقَلْبِ، فَاَوَّلُّها: صِحَّةُ البَدَنِ وَ الثّانيَةُ: اَلاَْمْنُ وَ الثّالِثَةُ: اَلسَّعَةُ فِى الرِّزْقِ، وَ الرّابِعَةُ: اَلاَْنيسُ الْمُوافِقُ (قال الراوى:) قُلْتُ: و مَا الاَْنيسُ الْمُوافِقُ؟ قال: اَلزَّوجَةُالصّالِحَةُ، وَ الوَلَدُ الصّالِحُ، وَ الْخَليطُ الصّالِحُ وَ الخامِسَةُ: وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِه الْخِصالَ:الدَّعَةُ؛
امام صادق عليهالسّلام:
پنج چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد، همواره در زندگى اش كمبود دارد و كم خرد و دل نگران است:
اول، تندرستى،
دوم امنيت،
سوم روزى فراوان،
چهارم همراهِ هم رأى.
راوى پرسيد: همراهِ هم رأى كيست؟
امام فرمودند: همسر و فرزند وهمنشين خوب و پنجم كه در برگيرنده همه اينهاست، رفاه و آسايش است.
خصال، ص 284