سلام، شما به خواندن این حدیث دعوت هستید…
چه کسانی پل صراط و جهنم را نمی بینند؟!
پيامبر خدا صلّیاللهعلیهوآله فرمود:
وقتى روز قيامت فرا رسد، خداوند به گروهى از امتم بال می دهد تا با آنها از آرامگاهشان به سمت بهشت پرواز كنند، در آنجا خوش و مرفّه «هر طورى كه بخواهند» به سر مى برند، فرشتگان به آنها می گويند:
آيا شما حساب را دیدید؟ جواب مى دهند؛ ما حسابى نديديم.
آيا در پل صراط مجازات شديد؟ جواب مى دهند: ما پل صراطى نديديم.
سپس مى گويند: آيا جهنّم را ديديد؟ مى گويند: ما چيزى نديديم.
آنگاه فرشتگان مى گويند: شما از امّت كدام پيامبريد؟ جواب مى دهند: از امّت حضرت محمّد(ص).
فرشتگان مى گويند شما را به خدا سوگند، بگوييد؛ كار شما در دنيا چه بود؟ مىگويند: ما دو خصلت داشتيم كه خداوند به خاطر آن اين مقام را با لطف و رحمت خود مرحمت كرد.
مى پرسند: آن دو خصلت چه بودند؟ مى گويند:
در خلوت از خدا شرم مى كرديم مرتكب گناه شويم، ديگر آن كه
هر چه خداوند روزى ما كرده بود راضى بوديم.
فرشتگان مى گويند، اين مقام زيبنده شماست.
مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام، ص: 423
بسم الله الرحمن الرحیم
“نگاه جامعة شناختی به قوم یهود در قرآن”
بر اساس مقاله ای از جناب آقای محمد باقر آخوندی.
در شرایط کنونى، شناخت دقیق قوم یهود و به ویژه نماد اصلى آن «صهیونیسم» به دلیل خطراتى که متوجه اسلام و مسلمانان نموده، ضرورتى انکارناپذیر یافته است. از سوى دیگر پیچیدگى هاى متعدد فرهنگى، اجتماعى و نژادى این قوم، شناخت مبنایى آنرا فقط از طریق آیات وحى ممکن نموده است. بررسى ها نشان مى دهد که دوره هاى تاریخى قوم یهود و به ویژه دوره حضرت موسى(ع) و فرعون، از عمده ترین مباحث قرآن مجید به شمار مى رود.
بررسى تاریخ، نشان از بروز حوادث عجیب و کم نظیر در تاریخ یهود دارد که در سایر ادیان و مذاهب کمتر یافت مىشود. یکى از داستانهایى که قرآن مجید (به عنوان آخرین ذخیره الهى) بیش از همه به تفصیل به آن پرداخته، داستان قوم بنی اسرائیل و قوم یهود مىباشد.
ستاد سخائی بزرگوار
موزو انشا: عزدواج
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید
بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.
تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش
به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید
زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند.
مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید
من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند.
همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود.
دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است.
قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
آتش و آب و آبرو با هم.
هر سه گشتند. در سفر. همراه.
عهد کردند. هر يکى گم شد.
با نشانى ز خود. شود پيدا.
گفت آتش. به هر کجا دود است.
ميتوان يافتن. مرا آنجا.
آب گفتا. نشان من پيداست.
هر کجا باغ هست و سبزه بيا.
آبرو رفت و گوشه اى بگرفت.
گريه سر داد. گريه اى جانکاه.
آتش آن حال ديد و حيران شد.
آب. در لرزه شد. ز سر تا پا.
گفتش آتش. که گريه ى تو ز چيست ؟
آب گفتا. بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه اى به خويش آمد
ديدگان پاک کرد و کرد نگاه
گفت. محکم مرا نگه داريد
گر شوم گُم نميشوم پيدا
«رهی معیری»
سلام دوستان گرامی ،امیدوارم سلامت باشید واز لحظه لحظه زندگیتان نهایت استفاده را ببرید که بعدها حیف ودریغ نخورید ودستان خدا را در زندگی فراموش نکنید و برنامه برای خود داشته باشید واز کمک های ناگهانی خداوند بنویسید ودر آخر هفته وماه می بینید که چقدر معجزه رخ داده وشما از آن بی خبر هستید وگاهی اوقات زبان را به ناشکری باز میکنیم پس بخاطر تمام چیزهای که به ما ارزانی داشتی،
الحمدلله…شکرا لله….شکرا لله…شکرا لله
تو را نمی دانم؛
اما من دلم روشن است
به تمام اتفاقات خوب در راه مانده
به تمام روزهای شیرین نیامده
به لبخندی که یک روز بر لبمان می نشیند
به اجابت شدن دعاهایمان
به برآورده شدن آرزوهایمان
به محو شدن غم های دیرینه مان
من دلم روشن است
یک روز کسی از راه می رسد
پای حرف هایش می ایستد
و دیگر ترس از دست دادانش را به دلهایمان راه نخواهیم داد
روزی از راه می رسد
و ما برای یک روز هم شده آنچنان که باید، زندگی میکنیم
آری،
من دلم روشن است.