سریال مانکن یک ملودرام اجتماعی است .
مانکن سریال شبکه نمایش خانگی است که توسط حسین سهیلی کارگردانی شده و ایرج محمدی تهیه کننده این سریال است.
در سریال مانکن مریلا زارعی در نقش زنی مجرد، ثروتمند و تاجر به اسم کتایون است که قصد انتقام از پسر عمویش سلمان(حسین پاکدل) را بخاطر عشقی که در جوانی نسبت به او داشته، منجر به ازدواج نشده و به تنفر و حس انتقام گیری تبدیل شده است را دارد. از طریق پسر سلمان، کاوه دست به انتقامگیری می زند و وارد زندگی کاوه میشود.
کاوه که قبل از کتایون به دختری به نام همتا علاقه مند بود، بعد مدت مدیدی دوباره با همتا روبرو شده و او را به دور از چشم کتایون در خانه پدرش مخفی می کند. بنابراین در سریال مانکن عشقهای مثلثی به نمایش گذاشته می شود.
کاوه بعد از متوجه شدن کتایون از ماجرای همتا در قسمت نوزده درخواست طلاق دارد. کتایون که نقشهی انتقامش با شکست مواجه میشود با درخواست کاوه برای طلاق مخالفت میکند و از اسناد و مدارکی که برای خرید کاوه به عنوان همسر استفاده کرده بود، کاوه را تهدید میکند.
در ادامه فشاری که به شخصیت کتایون در برابر خانواده کاوه وارد میشود مخاطب سریال، حق را به کتایون انتقامجو میدهد و دلش برای کتایون به درد میآید.
وقتی کسی، کاری را انجام میدهد که موجب آزار بیشتر خودش است.باید فکر شکست نتیجه بازی راهم احتمال بدهد. کتایون که انتقام گیرنده بود اکنون در قسمت نوزده و بیست تبدیل به زنی شکست خورده در انتقامگیری شده است.
و مخاطب سریال را با خود همراه کرده تا ببیند ماجرا چگونه تمام میشود.
محتوای این سریال غیر اخلاقی و ترویج کننده کارهای نظیر: انتقامگیری، فریب افکار عمومی، دروغگویی، عشقهای مثلثی، بی احترامی به والدین، کوچک شمردن دین و مذهب است.
در قسمتهای پایانی شاهد شکست انتقامگیری کتایون هستیم که زن انتقامجو را مظلومنما نشان میدهد. به مظلوم نمایی، انتقام گیرنده میپردازد.
در سریال مانکن عقل جایگاهی ندارد و تمام تصمیمات از روی احساسات گرفته میشود عقل در خدمت احساس بکار رفته است. اما درصورتی که باید تمام حواس در خدمت عقل باشند و عقلی که درست بتواند صحیح را از غیر صحیح تشخیص بدهد، میشود به آن اعتماد کرد. نه عقلی که بر پایه احساسات تصمیمگیری کند.
محتوای سریال مانکن ضعیف است و با هر زاویه دید میتوان سریال را مورد نقد قرار داد.
تلویزیون تعاملی را چقدر میشناسیم! میدانید تا چند سال آینده ما در تولید برنامه های تلویزیون میتوانیم نظر بدهیم و چیزی را که دوست داریم، ببینیم و در آن شریک باشیم!
میتوانیم برای شخصیتهای سریالها و فیلمها، خودمان تصمیم بگیریم که چگونه باشند. وقتی که از شما پرسیده میشود الان شخصیت داستانی به شرکت برود! یا تماس بگیرد و بگوید من امروز نمیآیم؟ شما کدام گزینه را انتخاب میکنید! شما همین طور تا آخربا داستان همراه هستید، و داستان را پرورش میدهید و در فیلمنامه شریک میشوید.
آیا میدانستید که در تولید محتوای برنامه های تعاملی برای مستندها و داستاننویسی هم میتوانیم با مخاطب تعامل داشته باشیم!
چیست؟ OTT و IPTV
OTT تعاملش باز است یعنی مخاطب مستقیم در تولید محتوا شرکت دارد و شامل بازیهای ویدئویی، شبکههای اجتماعی، اپلیکیشنها، وبلاگها، و وبسایتها است.
اما IPTV تعاملش بسته است و اینها سیستمهای هستند که ویدئو از طریق اینترنت برای آنها منتقل میشود.
و ما نیز میتوانیم داستانهای تعاملی بنویسیم و از مخاطب بخواهیم ادامه داستان را برایمان بنویسد.
ساختار رسانه به دوبخش انعطافپذیر و غیر انعطافپذیر تقسیم میشود.با توجه به ماهیت فناوری تلویزیون تعاملی این حوزه در بخش انعطاف پذیر قرار میگیرد. آنچه که غیر منعطف باقی میماند ایدلوژی رسانه است.
که نهادها و محتوای رسانه آن را شکل میدهد.
#تلویزیون_تعاملی
#فیلم_نامه_تعاملی
شب قیرگون بود. گنبد طلایی حرم عسکریین از دور نمایان شد. سیاهی ازبین رفت و جایش را به نور داد.هوای دم روبه خنکی رفت بعد از کلی پیچ و تاب خوردن در کوچه و خیابانهای اطراف به حرم رسیدیم . جمعیتی در صحن ها خوابیده بودند. ما از میانشان عبور کردیم و چشممان به ضریح افتاد، ضریحی که فکر نمیکردم جز در رویا، آن را ببینم. اما اینبار نه خواب بود و نه رویا.
حس غریبی به دلم سرازیر شد واژه هارا زیرو زبر کردم اما این حساس فراتراز کلمات است. اذان صبح را گفتند، جمعیت خواب بیدار شدند و حرم رفته رفته شلوغ شد صفوف نماز جماعت برپا شد. بعد از نماز ما نیز راهی شدیم. چشم برهم زدنی گذشت و حالا من هستم که باید در خودم تغییر به وجود بیاروم و خودم را به صراط برسانم قبل از اینکه مهلتم تمام شود.
#در_مسیر_اربعین
#حب_الحسین_یجمعنا
#به_قلم_خودم
هبه، دختر لاغر اندام به همراه خواهرش هدیل، آنها با هم از بصره آمده و در موکبی خادم بودند.
هبه و هدیل، سنشان بیستو هفت و سیوسه سال داشتند اما هر دو مجردند با تعجب نگاهشان کردم و پرسیدم در عراق چه طوری است! گفتند: بستگی به خانواده و خود دختران دارد. در موکبی دیگر از اسماء در مورد تحصیلات دختران عراق سوال کردم! گفت: بستگی دارد که خانواده اجازه ادامه تحصیل بدهد یا نه! دختر همسایه ما الان دکتری میخواند. بستگی به خود دختر نیز دارد، او خودش قصد کرده که ادامه تحصیل بدهد. اما در بین مردم روستا کمتر خانوادهای پیدا میشود که اجازه بدهد، دخترش برای ادامه تحصیل نقل مکان کند و بخاطر همین دختران زود ازدواج میکنند.
پ.ن: دختری کوچک با صورتی معصومانه بروی صندلی ایستاده بود تا زوار به راحتی دستمال کاغذی بردارند.
#حب_الحسین_یجمعنا
#در_مسیر_اربعین
مادربزرگم، دختر یکی از بزرگان طوایف عرب بود و زبان عربی را با لهجه دلنشینی صحبت می کرد، و لغاتی را تا آخر عمر عربی می گفت.
اوایل من نمیدانستم مطبخ همان آشپزخانه است! برای همین کلمه مطبخ را دوست داشتم و چندبار تکرار می کردم مطبخ، مطبخ آهنگ خاصی داشت.
مطبخ مادربزرگم کاهگلی بود و دورتادور آن نه کابینت بود، نه کمد. نه خبری از دستگاههای برقی. فقط دوتا تنه ی درخت سپیدار که سر چوبها از دوطرف در دیوارهای روبروی هم فرو رفته بودند و به عنوان طبقه و گنجه از آن استفاده میکردند. روی چوبها پراز مشکهای مشکی از پوست بز ، که آبش همیشه خنک و گوارا بود و حکم بهترین یخچالهایبرند زمان خود را داشت. و یکی از مشکها همیشه پراز دوغ تازه بود و در زیر و بین مشکها قابلمههای دربسته کره و ماست و پنیر جا داشت و اندکی گوشت، چون بعد از ذبح بزغاله، گوشتش را تازه به تازه میخوردند. و تکهای از گوشت را در نمک میغلتاندند و آن را در بین مشکهای خیس و خنک قرار میداد.
با اینکه بعداز ازدواج با پدربزرگم که ترک بودند دیگر کمتر به زبان عربی صحبت میکرد و زبان ترکی را از پدربزرگم آموخته بود و سخن میگفت. اما زبان مادریش را فراموش نکرده بود. و وقتی به عربی صحبت میکرد با ذوق و شعف خاصی همراه میشد، و صوت عربیش دلنشینتر بود.
در دیوارهای مطبخ منفذهایی به شکل دایرهساخته بودند، برای عبور و مرور هوا و بیرون رفتن دوداجاق مطبخ و مانند هود آشپزخانه عمل میکرد هرچند دودها که از پختن نان در سقف مطبخ تجمع میکردند و اگر نوری از دایرهها به داخل مطبخ میافتاد تبدیل به لولهای میشد که هزار ذره در هوا آشکار میشد و ذرات در کنارهم میرقصید. ذرههایی که نه زیر نور مشخص بود نه در تاریکی، ذرههایی که همیشه در هوا معلقاند و فقط لابه لای دود و روشنایی آشکار میشدند. نه وزنی داشتند، نه هدفی و سرگردان در هوا میچرخیدند.
من با دستانم ذرهها را برهم میزدم، غوغایی در ذرات به پا میشد در هم میخروشیدند و دوباره از مدار خارج و غیب میشدند. و مادربزرگم همانطور که نانهای روی ساج را زیر رو میکرد با لهجهی عربی فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّةٍ خَیرّاً یَره وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّةٍ شَرّاً یَره میگفت. وقتی این آیات را میخوانم ذرات در ذهنم غوغا میکنند.
پ،ن: سوره مبارکه زلزال آیات7و8.