بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت اول
وقتی از پس شیشه های دولایه تابش نورش را دیدم که بر روی ابر ها موج می زد ودریایی از رنگ های پرخروش پاییزی را نقاشی میکرد ویاد آور خاطراتی بود که روشن کننده راه بود وهدایت کننده به صراط مستقیم ،در سیر وسلوک گذشته بودم که صدایی همه را به جنب وجوش واداشت .
اینجاست پایانه شهری که برای ما آغاز راه بود .
بعد وارد شدن به آن صحن آسمانی و انتظار چشمانی برای دیدن گنبد کاشی کاری وعرض سلامی با تمام پهنای قلب به آن مرد پر نور وصبور ،دیدار با استادان و دوستانی که نفسشان برایم امید زندگی را به ارمغان می آورد …وظایف را برایم می شمارد دستت به قلم باشد وچشمانت دوربین…من جوارح درونی وبیرونی را به کار می بندم تا این وظیفه را به نحو احسن انجام دهم.
طلیعه حضور95