مگر روشنایی روز است که مرا نگه می دارد؟
در یکی از شبها مرحوم علامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) را به یک میهمانی دعوت می کنند، در آن زمان کوچه ها تاریک بوده است. در نتیجه راه رفتن برای ایشان در چنین وضعی سخت بود، یکی از آقایان پیشنهاد می کند، که آقا اگر چنین مراسمی در منزل خودتان باشد بهتر است، وقتی که شما را به منزل دیگران دعوت می کنند، تشریف نبرید، الان شب است و تاریکی همه جا را فرا گرفته است. ممکن است حضرتعالی در این سن وسال زمین بخورید– توحید را ببینید– فورا آقا می فرمایند: مگر در روز، روشنائی روزاست که مرا نگه می دارد؟ و این آیه مبارکه را تلاوت می فرمایند: «قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُون؛ ( انبیاء 42)» “چه کسی شبها و روزها شما را از آسیب هایی که می خواهد به شما برسد، حفظ می کند. آیا روشنایی است که شما را نگه می دارد؟”
قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ : قالَ الله: ما تَحبَّبَ اِلَیَّ عَبدی بشیٍ احبّ اِلَیَّ ممّا افترضتُه علیه و اِنّهُ لیتحبَّبُ اِلیَّ بالنافلةِ… .
«المحاسن، ج 1، ص 454»
رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: خداوند می فرماید: هیچ بنده ای با چیزی بهتر از انجام واجبات به من اظهار دوستی و محبت نکرده است و همانا بنده با انجام نوافل اظهار محبت و دوستی به من می نماید تا آنجا که محبوب من واقع می شود، پس زمانی که من او را دوست بدارم گوش او می شوم که با آن می شنود، چشم او می شوم که با آن می بیند، زبان او می شوم که با آن سخن می گوید، دست او می شوم که با آن می گیرد و پای او می شوم که با آن راه می رود، اگر مرا بخواند اجابتش می کنم و اگر چیزی از من بخواهد به او خواهم داد.
نمی دانم ….
وقتی از مرحوم شیخ انصاری سوالی می پرسیدند: اگر جواب را می دانستند، آهسته جواب می دادند و اگر جواب را نمی دانستند، با صدای بلند می گفتند: نمی دانم. به این عمل"سیطره بر نفس” می گویند.
آن کس که می دهد و می گیرد خداست
آخوند خراسانی در قضیه مشروطه هر چه داشت خرج کرد و جیبش خالی شد، شهریه طلبه ها را نداشت، خودش هم اجاره نشین بود. آخر سر می خواست به مسجد کوفه برود، گفت: وسایل مرا ببرید می خواهم در مسجد کوفه بمانم.
ناگهان آقایی پولی آورد و همه خوشحال شدند که برای حوزه پول رسید و مقرری حوزه برقرار خواهد شد. در این حین سیدی برخاست و چیزی در گوش آخوند خراسانی گفت. آخوند خراسانی هم، همه پول ها را به سید داد.
شاگردان سؤال کردند که آقا! شما همه پول را به ایشان دادید، خودتان که می دانید اوضاع حوزه چگونه است. آخوند شروع به گریه کرد. گفتند: آقا! مگر ما چه گفتیم که شما گریه می کنید. آخوند گفت: “به این گریه می کنم که نتوانستم شما را درست تربیت کرده و بزرگ کنم.
شما تا به حال متوجه نشده اید که آن کس که می دهد خداست و آن کس هم که می گیرد خداست. تازه دارید می گویید که ای وای چطور خواهد شد؟ “
توصیه امام زمان (عج) به طلاب در کلام آیت الله بهجت
مرحوم حضرت آیت الله بهجت می فرمود : شهیداول وثانی بعدازشهادت به جرم تشیع سوزانده شدنددرجریان ملاقات وتشرف یکی از اهل علم به محضر حضرت حجت درسفرحج، حضرت به او فرموده بودند:” شهیدین آش وپلو شیعه را نخوردند، مع ذلک کتابهای بابرکت به جا گذاشتند، مباداروزی برتوبگذرد که یکی از کتابهای آن ها را مطالعه نکرده باشی.حضرت استاد درجای دیگر فرمودند : به نظرمیرسد منظور حضرت ازآش وپلو، مقام مرجعیت وزعامت باشد
کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت ص45