عصر روز های پنج شنبه صدایی از پادگان می آید!
علیرضا….محمد….رامین….علی…
به مخابرات پادگان مراجعه کنند.تلفن با شما کار دارد!
آیا ما نیز آماده هستیم که صدایمان کنند آقا صاحب الزمان با شما کار دارد!
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل!
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیف های آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشابی!
هرچه هستی باش!
اما باش!
قیصر امین پور
احمد پرسید :نسبتتان به کدام پیامبر می رسد؟
لبخندی زد و گفت:به آقا و سرورم محمد مصطفی که درود و رحمت خدا براوست از ازل تا به ابد.
پرسیدم :پدرتان کیست؟
گفت:حسن بن علی !
احمد با تعجب گفت:امام شیعیان! وبا دهانی باز به جوان خیره شد.
گفت :امام شیعیان که می گویند پسر حسن بن علی از دیده ها غایب است؟
جوان خندید و گفت:
آیا این طور است؟ آیا من از نظر شما غایبم یا به چشمتان می آیم؟
اشک از چشمان احمد جاری شد و گفت :پدرم اعتقاد شیعیان را به شما باور ندارد و محکم به زانوی خود زد و گریان گفت:
ای پدر ،کجایی که ببینی آن که به او بی اعتقادی ،پیش چشمان من است!…
کتاب و آنکه دیرتر آمد ،نویسنده ؛الهه بهشتی،برگرفته از داستان و وقایع کتاب نجم الثاقب که به رشته تحریر در آمده است.
برای نیکلاس نوشتم :
آخرین امام ما که حتما تا الان خیلی خوب شناختیش، فقط قرار نیست در آخر الزمان دست به کار بشود.او همین حالا هم انسان ها را نجات می دهد.
گاهی وقتها بیماری های جسمی آنها را شفا می دهد وگاه، روح آن ها را.ظاهرا قلب تو هم….
گلچینی از کتاب لبخند مسیح ،نویسنده ؛ سارا عرفانی
من چه بگویم،بگویم دلم گرفته،یا بگویم رو سیاهم،یا بگویم منتظرم،یا بگویم هنوز دلم را آب و جارو نکرده ام، چگونه بگویم،به خود بگویم یا به دیگران، آیا گوش دلم به این حرفها توجه میکند، کسی که عمری زندگی میکند فقط برای زندگی کردن،نه خود را میشناسد و نه زندگی را،همیشه گمان میکند که دارد زندگی میکند،اما کدام زندگی!؟!
دلنوشته،روز های دلتنگی پایان ندارد!…
اللهم عجل لولیک الفرج