به روایت شهید ناظم پور؛
در منطقه پنوجین عراق مستقر بودیم. نیمه شب شنیدم، صدایی شبیه عبور یک کاراوان از پشت خاکریز می آید. بچه های خمپاره انداز ارتشی کنار ما مستقر بودند. پیش فرمانده آنها رفتم و خواهش کردم تا یک خمپاره منوری بزند، تا منطقه روشن شود و علت صدا را مشاهده کنم. خمپاره انداز خواب آلود بود، به جای خمپاره منوری، خمپاره جنگی انداخت. گفتم، من خمپاره منوری می خواهم دوباره بزن. باز خمپاره انداخت و باز هم جنگی! بار سوم که خمپاره جنگی انداخت بی خیال شدم، سر و صدا هم قطع شده بود.
صبح وقتی هوا روشن شد با دوربین منطقه را کنترل کردم، از چیزی که می دیدم مو به تنم سیخ شد. خمپاره های جنگی بدون گرا، دقیق روی ستون نظامی قافله دشمن که مشغول حمل انواع سلاح ها بودنداصابت کرده و همه بعثیون به درک واصل شده بودند.
شهیدعبدالعلی ناظم پور
تولد : 1340 _ استان فارس ، شهرستان جهرم
سمت : فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی (عج)
شهادت : 1365/11/4 _ شلمچه کربلای
منبع :سایت دفاع مقدس بسیج وسپاه استان فارس
????جنگ با شیطان ….
جنگ ما با شیطان از محراب نماز آغاز ميگردد.
محراب از ریشهی «حرب» است،
یعنی محراب نماز میدان جنگ ماست و با همان تكبیرة الاحرام نخستین، نمازگزار همهی قدرتهای ظاهری و مجازی را نفی ميكند و به مبدأ همهی قدرتها، ذات ذوالجلال، متوجه ميشود.
شهید سید مرتضی آوینی
کتاب گنجینه ی آسمانی، ص209
دوستان شهدایی التماس دعا..
ما هیچکدام قادر نیستیم شهدا را بشناسیم فقط ظاهری می بینیم که همان ظاهر را نقل می کنیم ،«شهید ناظم پور»هم مثل بسیاری از رزمنده ها ریشه اش خیلی قوی بود .این را من وقتی فهمیدم که رفتیم منزلشان وبا خانواده اش کمی آشنا شدیم آن جا من احساس کردم که علی آقا هر چه داشت از این خانواده داشت.همشیره ی ایشان وقتی آمد ونشست گفت:«علی وقتی می خواست برود جبهه برای ما ناراحت بود ،اما نه این که ناراحت نان وآب ومعیشت ما باشد ،نه….ناراحت دین مان و وفاداری مان به امام بود.من به علی گفتم:«کاکا!تو ناراحت نباش ما اگر لازم بشه علف توی این باغچه رو می خوریم اما از امام دست نمی کشیم.»وآنجا بود که فهمیدم این طور خانواده ای ،این طور انسان برومندی را تربیت کرده است.
کتاب کاکا علی.
خاطرات سردار شهیدعبدالعلی ناظم پور فرمانده گردان تخریب لشکر ۳۳ المهدی(عجل الله)
نویسنده:ایوب پرندآور
انتشارات سرداران شهید استان فارس
خداوندا، اکنون که در مقابل تو خود را تنها مییابم و نمیتوانم از احاطه حکومت تو فرار کنم و در مقابل تو خود را ذلیل و خوار و کوچک میبینم. یا غیاث المستغیثین مرا دریاب که اگر رهایم کنی، در جوار شیطان خواهم بود. خداوندا بس است دیگر، دنیا برایم قفس شده است و روحم را آزار و شکنجه میدهد.
شهید رسول فرهحسنلو
محل شهادت شلمچه به سال 1367