سارا برایش چای برد. خواست چای را با سوهان بخورد دخترم به او گفت: بابا شما بیماری قند دارید چای را با سوهان نخورید. همانطور که من و دو تا دخترهایم روبرویش نشسته بودیم نگاهی به ما کرد و گفت: دیگه قند را ول کنید. من این دفعه که بروم قطعا شهید میشوم. دخترها خیلی به پدرشان وابستگی داشتند تا این حرف از دهان حاجی درآمد ناراحت شدند و زدند زیر گریه.
به دخترها گفتم: ناراحت نباشید و گریه هم نکنید. این بابای شما از اول جنگ توی جبهه بود و خدا تا حالا او را برای ما حفظ کرده از این به بعد هم انشاءالله حفظش میکند.
برای اینکه جو را ببرم سمت شوخی یک لحظه گفتم: حاجی اگر شهید شدی ما را هم شفاعت کن. گفت: حتما!
بعد هم شوخی را ادامه دادم و گفتم: ببین اگر شهید شدی ما جنازه شما را همدان ببر نیستیم ها!
گفت نه تو را به خدا حتما زحمت بکش جنازه من را ببر همدان. وصیت من همین است.
آنقدر با قاطعیت این حرف را زد که جرات نکردم به چهرهاش نگاه کنم.
یک لحظه قلبم تیر کشید و احساس کردم حاجی رفتنی است و این آخرین دیدار ماست. تا حالا حاجی را آنطور نورانی ندیده بودم.
کتاب «پیغام ماهیها» اولین کتابی است که پس از شهادت ایشان به قلم گلعلی بابایی در چهلمین روز شهادت او به زیور طبع آراسته شد و راهی بازار کتاب شد. این کتاب که بخش عمده آن مصاحبههای شهید همدانی از بدو تولد تا پایان جنگ تحمیلی را شامل میشود و بخش پایانی بخشهایی از سخنرانی توصیفی این شهید است که در پایان کتاب آمده است.
سیزده رزمنده جهـرمی که میانگین سنی آنها به بیشتر از ۱۷ سال نمی رسید ،
در عصر عاشـورای سال ۶۲ در جنگل های میاندوآب مهاباد آذربایجان غربی، به دست منافقین به شهادت رسیدند.
منافقیـن پس از شهادت ۱۳ رزمنده حاضر در اتوبوس،
راننده آن را آزاد تا شرح این جنـایت را به دیگران برساند، “
معروف است « حمیـد مقرب » یکی از این شهدای عصر عاشورای سال ۱۳۶۲ دقایقی پیش از شهادتش این کلمات را تحریر نموده است:
«خدایا! هیاهوی بهشت را می بینم،
چه غوغایی است! حسین علیه السلام به پیشواز یارانش آمده چه صحنه ای،
چه شکوهی!..
خدایا به محمــد (ص) بگو
پیروانش حماسـه آفریدنـد،
به علی (ع) بگو
شیعیانش قیامت به پا کردند،
به حسین (ع) بگو،
خونش در رگهـا همچنان می جوشد،
بگـو از آن خـون ها سـرو روئید،
ظالمان سـروها را بریدند،
اما باز سروها روئیدن گرفتند.»
شهدای عصر عاشورا
جهرم
سالروز شهادت
لبیک یا حسین(ع)
شادی روح شهدا صلوات …
شب عاشورا شب انتخاب است؛ نکند در دل تاریکی فرار را بر قرار برگزینیم یا مانند ضحاک بن عبدالله مشرقی بعد از درک عاشورا، عصرش استوار نمانیم.
سلام بزرگواران
تاسوعای حسینی را تسلیت عرض میکنم.
با حرکت اتوبوس فعالیت ماهم شروع شد اول از همه اتوبوس را با سربند ها وعکس شهدا مزیین کردیم و وظیفه من به عنوان طلبه گفتن احکام سفر برای دانش آموزان و پاسخ به سوالات فقهی آنها وبرگزاری کرسی آزاد اندیشی با موضوع حجاب وسخنرانی با موضوع تفکر در زندگی و مشاوره وگفت وگو با دانش آموزان وپرسش وپاسخ در مورد فضای مجازی….ان شاء الله که تاثیر گذار واقع شود.خاطرات به شرح تصویر
شهید ناظم پور در سال 1340شمسی در شهرستان جهرم در خانواده ای متوسط و مذهبی بدنیا آمد دوران کودکی و دبستان را در این شهر گذراند او در دوران کودکی خویش نیز از روحیه ای بسیار مذهبی برخوردار بود به نحوی که از این نظر می توان گفت با دیگر اعضاء خانواده تقریباً متفاوت بود و بسیار نسبت به مسائل شرعی مقید و متعهد بود او سال سوم راهنمائی و اول نظری را در یکی از دبیرستانهای تهران سپری کرد در سال اول دبیرستان در تهران با معلمی انقلابی و مؤمن آشنا شد به نام آقای توپچی که ایشان با روحیة انقلابی و مذهبی زیادی که داشت با سخنان خویش دانش آموزان را تحت تأثیر قرار داده بود و این در سال 1356 بود شهید عبدالعلی که از قبل آمادگی روحی خاصی نسبت به مسائل دینی داشت بسیار تحت تأثیر آموزگار خویش قرار گرفته بود و راهی جدید را در زندگی خویش می جست در آن ایام او همیشه از خویش و دیگران می پرسید هدف از آفرینش انسان چه بوده است اگر بنا بر خوردن و آشامیدن و بقای نسل باشد پس چه تفاوتی با حیوانات داریم، منظور از عبادت چیست چرا خداوند از بندگان عبادت خواسته است، اطاعت الهی و امتحان الهی کدامند، صراط مستقیم که خداوند فرموده است یعنی چه و چه راهی راه مستقیم است، و در طی کردن مسیر درست زندگی ارادة خداوند آفریننده با ارادة انسان چگونه تطابق پیدا می کند و از این قبیل سؤالات فلسفی و مذهبی که برای اکثر جوانان پیش می آید اما او برای یافتن پاسخ این پرسشها بیکار ننشست و به این منظور به قم سفر کرد و از حوزة علمیه راهنمایی خواست. در نزد آیت الله شیرازی مشرف شد و در حد توانائی خود با ایشان صحبت نمود و از راهنمایی ایشان استفاده برد در آن ایام اوایل سال 1357 بود و انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) تازه داشت در کشور ایران نسج می یافت و او در اولین فرصت با جریان انقلاب از طریق حوزة علمیه قم آشنا شد و تمامی همت خویش را صرف شرکت در انقلاب اسلامینمود.
از مبارزة با سنگ با سربازان نظام ستم شاهی گرفته تا پخش اعلامیه های انقلاب و شعار نویسی روی دیوار علیه نظام طاغوت و هماهنگی فعالیتهای روحانیت و مردم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان به فعالیتهای مذهبی و خیریه ادامه دادند از جمله با گرفتن کمک های نقدی از روحانیت شهر و افراد خیر نسبت به خرید لباس و لوازم التحریر برای کودکان روستاهای اطراف شهر اقدام میکرد با شروع جنگ تحمیلی در سال 1360 به جبهه رفت البته قبل از اعزام به جبهه یعنی در سال 1358 و 59 با پیوستن به بسیج سپاه پاسداران به فراگیری آموزش نظامی پرداخت و سپس به جبهه ….. در غرب کشور اعزام شد. از آن تاریخ به بعد یعنی تا روز شهادت در سال 65 ایشان تقریباً بطور مداوم در جبهه ها گذراند و معتقد بود تا وقتی جنگ برقرار است همة ما مکلف هستیم در آن شرکت فعال داشته باشیم یعنی میگفت اگر تکلیف نماز از فرد مسلمان برداشته شد تکلیف جهاد هم برداشته می شود. ایشان در عملیات فتح المبین در سال 61 بااصابت ترکش به پایشان مجروح شدند و بار دیگر در عملیات خیبر در سال 63 با اصابت گلولة دشمن یک کلیة خود را از دست دادند و برای سومین بار در عملیات کربلای 4 مجروح شدند از ناحیة کتف. با اینکه هنوز استراحت پزشکی داشتند و جراحتشان خوب نشده بود به جبهه بازگشته تا اینکه در عملیات کربلای 5 در ناحیة شلمچه در سال 1365 روز چهارم بهمن ماه هنگام غروب آفتاب در حین وضو برای نماز با اصابت گلولة توپ بعثیان ایشان به لقاء الله پیوستند.
لازم به ذکر است که در سال 58 همراه گروه بسیج و سپاه پاسداران برای مقابله با اشرار به منطقه فیروزآباد رفتند که توانستند منطقه را از وجود آنان پاکسازی نمایند.
خصوصیات اخلاقی و فردی شهید عبدالعلی ناظم پور :
ایشان روحیة بسیار معنوی و دارای عزت نفس بالا بودند زیادتفکر داشتند و از کوچکترین فرصتها برای مطالعه استفاده می کردند از وقایع سیاسی و اجتماعی روز آگاهی می یافتند. به صلة رحم و هدیه دادن به دیگران زیاد اهمیت می دادند همیشه به خود و دیگران گوشزد میکردند که با یاد خدا روح و روان خویش را آمادة پذیرش راه راست بنماییم چون اگر عمر را به بطالت و بدون توجه به خداوند بگذرانیم اگر در لحظه ای در یک آزمایش الهی بر سر دو راهی سعادت و فلاست قرار بگیریم قطعاً نخواهیم توانست راه سعادت و پیوستن به خدارا انتخاب کنیم بعنوان مثال از یاران امام حسین (ع) در شب عاشورا تنها کسانی باقی ماندند که عمر گذشتة خویش را وقت خدا و ایمان کرده بودند و مابقی دچار توجیهات شده و راه آسایش دنیا و دوری از جنگ را برگزیدند. او در فرصتهایی که می یافت به پشت جبهه بیاید در سطح شهر جهرم اقدام به ایجاد پایگاهی متشکل از برادران تخریب چی نمود که وظایف این پایگاه جذب نیرو جهت جبهه حق علیه باطل و تأمین تدارکات برادران تخریب در حد توان بود این پایگاه بسیج با همکاری سپاه پاسداران جهرم تشکیل شد و با نام پایگاه سیدالشهداء (تخریب) مزین گردید که هنوز به فعالیت خویش ادامه می دهد.
ایشان در انجام کارها اعتماد به نفس عجیبی داشتند و اصلاً به موفق نشدن فکر نمی کردند.
در حفظ اسرار نظامی بسیار کوشا بود و هیچگاه در پشت جبهه سخن از اوضاع و احوال درون جبهه و وضعیت خود و یا نیروها صحبتی نمی کرد. ایشان در سال 1363 بعد از شهادت شهید حسین ایرلو بسمت فرماندهی واحد تخریب لشکرالمهدی را به عهده گرفت و با ایجاد روحیة برادری و تقوای بیشتر در بین برادران واحد تخریب توانست واحدی فعال و پرتلاش از تخریب بسازد.
یاد داشت های شهید:
تعدادی از یادداشتهای شخصی مربوط به اوقات فراغت از ایشان بجای مانده است که همگی از طرز تفکر و نحوة ارتباط روحی ایشان با خداوند و اندیشة والای او در ارتباط با مسائل دنیا و آخرت و وظایف انسان در مقابل خداوند سخن میگوید: نوشته های زیر بخشی از دست نوشته های شهید ناظم پور است قبل از رفتن به میدان مین جهت خنثی سازی. نوشته ای خطاب به خودش.
دست نوشته شهید: در تاریخ 17/2/62
” تو هستی و خالق نادیدة تو، جلسه ای بزرگ با سؤالاتی مختلف در مقابل رویت آرزوها در جلو چشمانت شیطان تمامی سعی خود را با تمامی وسایل کارش بکار می بندد، قیافة معصوم و پرعاطفة مادر، دلسوزی برادر و خواهر و دوستان با نصایحشان، خانه با اتاقها در انتظار تو باغچة کوچک خانه و گلها و سبزیهایش و شاید گناهان گذشته و شک در اینکه بعد از این میدان کجاست بعد می بینم همة اینها جزئی از ابزار و سلاحههای دست ظیطان قسم خورده است که ترا برای ورود به جهنم میخواند و فرشتة در وقت تمامی تلاشهای خود را بکار می بندد و شیطان نیز ترا به سمت خویش می خواند ….. معبر برایت پل صراط می شود یا انتخاب می کنی وصال یار را و یا ماندن در لجن را ترجیح می دهی، و همة اینها چند لحظه بیشتر طول نمی کشد …. و این نامة اعمالت را می نگارد ….. در اینجاست که کوه میداند و انسان درک می کند که چرا کوه امانت را نپذیرفت .اینجاست که خطاب میرسد تو پذیرا شدی مسئولیت را حال نشان ده و تو را در انتخابی هستی به وسعت تمامی آفرینش ….. تصمیم تو در اینجا فاصلة دو کلام از کلام الله است : فی احسن تقویم یا اسفل السافلین و چقدر مشکل اگر قبل از رفتن به جلسة خداوند آماده نشده باشی و اگر ترحم او نباشد و چه وحشتناک است این درد اسفل السافلین. الهی لا تکلنی علی نفسی طرفه عینی ابداً.
قسمتی کوتاه از نوشتة شهید ناظم پور در خلوت خویش 2/2/62 تیپ المهدی جبهه :
بنام خداوند بخشندة مهربان
” وقتی شیطان می آید صدائی نمی شنوی آرام و خاموش بر تو مسلط می شود نقاط ضعف ترا می گیرد و بسوی آتشت می برد ….. و او شیطان قسم خورده است. علی! چرا وقتی میدانی اینکه داری نفست را سیر میکنی باز برگفتن و یا سکوتی که از هزار فریاد بیهوده پر ضررتر است انجام می دهی چرا از مخلصین و عاشقان میگوئی تا بگویندت که تو نیز آگاهی. درونت را بنگر که وقتی مخلصین خاضعانه با او صحبت میکنند و اشک میریزند تو می خوابی در میان جسمشان هستی ولی با روحشان همراهی نداری …… بیا و تا از این سرزمین مقدس دورت نکرده اند و تا عمری هست بر خود حسابی باز کن بیا و تا این شکوفه های سبز هست از آن لجنزار ساختة دست شیطان بیرون بیا …… یک لبخند برای او نزدن جرم است یک سکوت از دست دادن جرم است بیا که او رحمان و رحیم است بیا و از این غفلتهای گذشته عذر بخواه …… چرا چنین راه گم کرده ای همه دارند می روند سید علی کجاست مصطفی به کجا می رود محمد حسین صادق همه و همه دارند می روند و تو ایستاده بر خود می نگری و برایشان دست تکان می دهی، نه باید رفت باید لااقل پشت سر آنان رفت، پس از او بخواه چرا به نامی قانع می شوی چرا سنگ شده ای …… بیا و از نعمت استفاده کن و شکرگذار باش با بکار بستن هر چیزی بجای خودش.”
2/2/62 سه شنبه عصر
منبع:سایت دفاع مقدس بسیج وسپاه استان فارس