روشهای طرح بحث در جلسات تربیتی
به منظور اداره جلسه و تشريح موضوع در جلسات تربیتی، ميتوان از روشهاي زير استفاده كرد:
هم اندیشی:
سرگروه موضوع را مطرح كرده و از هر كدام از اعضا بخواهد در خصوص اين موضوع اظهار نظر كرده و در نهايت جمع بندي مطالب را ارائه نمايد.
سخنرانی و پرسش و پاسخ:
سرگروه موضوع را مطرح كرده و پيرامون آن صحبت كند و هر يك از اعضا سئوالات خود را مطرح نموده و سرگروه، پاسخگو باشد.
مباحثه ای:
سرگروه موضوع را در جلسه قبل مطرح كرده و هر يك از اعضا در اين خصوص تحقيق نموده و در جلسه مطالب خود را ارائه نموده و سرگروه در پايان جلسه، جمع بندي نمايد و نكات اساسي و تأثيرگذار را بيان نمايد.
کنفرانسی:
موضوع جلسه از قبل به يك يا چند نفر واگذار شده و اين افراد پس از تحقيق و مطالعه پيرامون موضوع، نتايج را در جلسه مطرح نموده و سرگروه جمع بندي نمايد و نكات اساسي و تاثيرگذار را بيان نمايد.
نكات مهم:
- لازم است هر يك از اعضاي حلقه در زمان بيان مطالب، يادداشتبرداري كرده تا در موقع نياز با مرور مباحث جلسه، بهره برداري لازم ممكن باشد.
- به منظور ايجاد جذابيت و رفع خستگي، يك نفر به عنوان دبير جلسه، مباحث مطرح شده از سوي اعضاي حلقه را ثبت كرده و در زمان نتيجهگیري از آن استفاده نماید. بدین منظور دبیر جلسه میتواند از تابلو نیز استفاده کند.
سلام.. چند روزه دارم به یک نوع تیپ شخصیت فکر میکنم. تیپی که اگر در مجرای صحیح خودش قرار بگیره فرد را فوق العاده خاص و جذاب میکنه و اگر افراط و تفریط در اون راه پیدا کنه شخص مسئول خیلی چیزا باید باشه…
این تیپ شخصیت مال آدم های قدرتمند هست کسانی که صلابت شخصیت دارند. این تیپ چنان دریچه و زوایای مختلف نگاه کردن به زندگی را بر روی شخص باز میکنه که با تا شخص لب به دهان باز میکنه همه را تحت تاثیر قرار داده و مجذوب خودش میکنه… این تیپ شخصیت چیزی نیست جز حس نقادی و جستجوگری قضایای اطراف، از هیچ چیز به سادگی عبور نمیکنند، تا جایی که عقل حکم میکنه دنبال دلیل و استناد می گردند.
زمانی که زندگی دانشمندان را ورق میزدم متوجه شدم نیوتن هم چنین ویژگی را داشت. همه می دیدند سیب از بالای درخت ب پایین می افتد ولی همه مردم در مسیر رودخانه عادی سازی واقع بودند ولی بر خلاف همه به عادی بودن این قضیه اکتفا نکرد.
البته چنین آدم های تا لب به دهان باز میکنند و نقدی به زبان جاری میکنند قطعا به مذاق خیلیا خوش نمیاد چون کلا یه سری آدم ها اهل تکون دادن به خودشون نیستند رودخونه اونا رو داره پیش میبره. حتی اینها زحمتی به خودشون نمی دهند که از خود و دیگران پرسند مقصد کجاست؟ پس با هر نقدی مخالفند…
خب قدرت یک منتقد قدرتش همین جا روشن میشه که هیچ جریان عادی سازی را قبول نمیکنه مگر حکمی از شرع و عقل بر اون باشه….
دوستان عزیزم خواهشمندم نسبت به قضایای پیرامونتون با نگاه منتقدانه ببینید. انتقاد همیشه دیدن نیمه خالی لیوان نیست بلکه دیدن نقطه قوت و ضعف رویدادهای اطراف ماست…
میدونم کار سختیه اما این قضیه را در ابتدا به عنوان ورزش ذهن شروع کنید…
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا…
سرعت سقوط در آخرالزمان زیاد می شود، چون عوامل لغزش زیاد است.
آیت الله مرعشی نجفی در درس های خود می گفتند من صبح که از خانه بیرون می آیم،خدا را به ۱۴ معصوم قسم می دهم که ظهر دین دار برگردم.
چه بکنیم که سقوط نکنیم کسی که ضمانت نامه به ما نداده که سقوط نمیکنی، چه رزق جامعی استفاده کنیم که تمام وجودمان رشد کند، عقل، احساس ، فکر، دل و عاطفه مان در لغزش ها نلغزد.
جسم ما احتیاج به انواع غذاها دارد، اگر به بدن مان فقط یک غذا بدهیم. بدنمان کم می آورد چون جامع نیست، چطور روحمان را سیراب کنیم تا تمام وجودمان رشد کند، آن رزق جامع چیست که در لغزش ها ما را مصون می دارد؟
نماز، روزه، اشک، توسل، زیارت و خدمت به خلق خوب است ولی آن رزق جامع که تمام وجود را بارور می کند، چیز دیگری است، به تعبیر قرآن اینها سُبل است. راه های فرعی است.
صراط و راه اصلی چیز دیگری است که اگر این راه های فرعی ما را به صراط رساند، خوش به حالمان و رزق جامع را گیر آوردیم.
صراط به تعبیر قرآن عبودیت است. اگر اعمال ما، ما را به عبودیت رساند و بنده شدیم که خوش به حالمان.
اگر نماز ما را عابد کند ولی عبد نباشد ، در امتحان خدا مردود می شویم.
عبودیت و بندگی به این معناست که در هر زمان بدانیم وظیفه مان چیست و چگونه عمل کنیم. حتی در نماز خواندن و روزه گرفتن نیز بندگی کنیم، گاهی در بسیاری از خشک مقدسی ها عبودیت نیست. در این میان خوشا به حال کسانی که تمرین بندگی می کنند.
چیزی که مانع بندگی می شود، تعلقات ماست گاهی یک تعلق ما را زمینگیر می کند. به طور مثال شیطان با این همه عبادتش که ۶ هزار سال بود، یک عیب داشت و آن هم تکبر بود که او را به ذلت کشاند. گاهی در زندگی معمولی، یواش یواش گناهان خودشان را پنهان می کنند و در یک فرصت و امتحان خود را نشان می دهند.
حجت الاسلام عالی ، آینده روشن
سلام و عرض ادب و تواضع خدمت تک تک دوستان خوب… امیدوارم پاشنه زندگی به کام وجودتون باشه.
چند سال پیش زمانی که تازه وارد حوزه شده بودم، یه بحثی در مورد “امر به معروف و نهی از منکر” پیش اومد … بعضی از دوستان قائل به این بودند که باید امر به معروف زبانی کرد و بعضا می گفتند باید با عمل نشون داد که لزوم این کار حضور فعال روحانیون در اجتماع باشه…
یادمه همین جور که دوستان داشتند از ابعاد مختلف این موضوع رو بررسی می کردند یک انتقاد به خود ما مذهبی ها وارد شد، که مردم یک روحانی رو در محافل خودشون کمتر می بینند. بخوای یک روحانی رو پیدا کنی باید حتما کنار مسجد منتظر باشی. یکی از دوستان می گفت مثلا من نمی بینم که یک مذهبی با تمام شئوناتش بیاد در بقالی گوجه بخره! یا تو نانوایی ندیدمش، تو پارک ندیدمش…
این چکیده ای از نظرات دوستان بود. من به شخصه معتقدم امر به معروف و نهی از منکر باید هم لسانی باشد و هم الگوی رفتاری… قطعا هر فعلی هم اثر گذار هست ولو شاید به چشم نبینیم.
اما برای رسیدن به مرحله زبانی که بخواد تاثیر گذار باشه ابتدا باید مقدمات پذیرش اون رو در اطرافیانمون فراهم کنیم…. اما عمده بایدو نبایدهای اجتماعی که اغلب ما اونها رو نمی شناسیم و فرصت آشنایی کافی نداریم که بخواهیم از ابزار گفتمان بهره ببریم، بهترین راهکار ارائه اگلوی رفتاری مناسب اونم حضور فعال در اجتماع است.
برای کار فرهنگی همیشه لازم نیست بشینیم یه چارت بلندبالا و همایش آن چنانی برگزار کنیم. چه بسا یه کار کوچک اما خالص خیلی از گامها رو جلو می اندازه…
اینها رو گفتم تا دردی از جامعه رو براتون باز کنم و یه راهکار ساده… چند مدتی هست که وقتی به مراکز تفریحی پا می زاریم… یه شعار رو در بین مردم به عمل می بینی و اون ” چهار دیواری اختیاری” حتی این چهار دیواری این قدر نازک و ضعیف شده که رسیده به حد شش متر فرش انداخته شد روی چمن فلان پارک… وقتی یه نگاه کلی می اندازی این موضوع بین غالب تفریح کنندگان سرایت کرده و روز به روز این امر گسترده میشه…
حالا اگر واقعا جامعه متدینین با تمام رعایت و شان در این مکان ها حاضر می شدن الگویی برای اونها نمی شدند؟؟ اگر خانواده ای علاوه بر خانواده اوپن، یه خانواده محترم رو ببینه که در تمام سادگی یه تفریح سالم دارند قطعا تاثیرش خیلی بسزا خواهد بود…
وقتی به دستفروش فقیری می رسیم که جنس خود را به نصف قیمت می فروشد با کلی چانه زدن او را شکست می دهیم و اجناسش را به قیمت ناچیز می خریم
بعد به کافی شاپ لوکس شخص ثروتمندی می رویم و یک فنجان قهوه را ده برابر قیمت نوش جان میکنیم و انعامی اضافه نیز روی میز می گذاریم و شادمانیم
شادمانیم که فقیران را فقیر تر میکنیم
شادمانیم که ثروت مندان را ثروتنمند تر میکنیم
این است…