20 مهر 1396
مادر عمروبن جناده، پس از شهادت شوهرش ،فرزند خود را آماده کرد و سلاح به دستش داده روانه میدان کرد واز وی خواست تا در رکاب فرزند رسول خدا(ص)پیکار کند. امام(ع)مانع او شد و فرمود :شاید مادرت راضی نباشد. آن جوان گفت: مادرم مرا به قتال امر نموده است.۱ ابن… بیشتر »
1 نظر
12 تیر 1396
سلام کاترینا میدونی من امروز صبح کجا بودم! سلام نبرا، نه فقط خیلی به فکرت هستم که از پوچی بیرون بیایی! کاترینا چرا همه ی ما در مورد مسلمونا فکر بد می کنیم و همیشه اونا رو تروریسم خطاب می کنیم! من امروز رفته بودم مسجد مسلمونا… ای وای نبرا… بیشتر »
17 اردیبهشت 1395
سلام دوستان
ازاین به بعد با رمان ائمه معصومین (علیه السلام) درخدمت شما هستم.
وقتی که من بااو آشنا شدم سن او کم بودومن خودم اوراانتخاب کردم واوبه خواستگاری من آمد بعداز ازدواج هروز عشق من نسبت به اوبیشترشدگاهی اوقات می دیدم که اعمالی راانجام میدهدومن… بیشتر »