بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان
کلاس پژوهش وتحقیق از تاریخ 95/5/2لغایت95/5/6 از ساعت 8صبح تا 11/30 توسط استاد دانشگاه دکترمبارکی ، برای طلاب حوزه های علمیه شهرستان جهرم برگزار گردید.
پروپوزال به معنای طرح پیشنهادی برای پژوهش وتحقیقات است .
واقعییت ازدواج…
10 واقعیت اساسی درباره ازدواج
1- شما نمیتوانید فردی را مجبور کنید تا شما را دوست داشته باشد و هیچ کس توانایی خوشبخت ساختن صد در صد شما را ندارد.
2- هر چه میخواهید تلاش کنید، شما هیچگاه قادر نخواهید بود شریک خود را تغییر دهید، هر چند اگر شما خود را تغییر دهید، ممکن است شریک شما نیز تغییر کند.
3- اشخاص با اشخاص ازدواج نمیکنند، بلکه آنها با توهمات و خیالپردازیهای خودشان ازدواج میکنند.
4- یک ازدواج حقیقی درست از نقطه ای آغاز میگردد که توهمات پایان می یابند. چالش یک ازدواج آن است که کشف کنیم با چه کسی ازدواج کرده ایم.
5- عشق تنها یکی از عللی است که ما شریک خود را بر میگزینیم. (برخی اوقات مهمترین فاکتور نمیباشد)
6- به احتمال زیاد، خصلتها و صفات موجود در شریکتان که دیوانه وار خشم شما را برمی انگیزند، همان صفاتی هستند که در ابتدا شما را مجذوب شریکتان کرده بوده اند.
7-این غیر ممکن است که شما بدون تجربه کردن دوران درد و تنهایی یک رابطه را پشت سر بگذارید.
8-بزرگترین هدیه ای که میتوانید به فرزندانتان اعطا کنید یک ازدواج محبت آمیز میباشد.
9-موفقیت زمانی در یک ازدواج حاصل میگردد که هر کدام از ما به این واقعیت پی ببریم که نیازهای شریکمان حداقل به اهمیت نیازهای خودمان میباشد.
10- ازدواج بهترین فرصت برای رشد و بالندگی، غلبه بر حس خودخواهی و آموزش عشق ورزی میباشد.
سلام دوستان
چند روزی هست که هوای شهرمان ابری وبارانیست وبه گفته ی پیران جوان دل به لهجه جهرمی می گویند (چهل پسین) شروع شده و دردل تابستان گرم وسوزان عصر ها شاهد وزش بادهای شدید وبارش باران ولطیف شدن هوا را درچند ساعت تجربه میکنیم.
خداوند میخواهد به مابگوید ای بندگان من شما را فراموش نمیکنم ودر سختی ها ومشکلات درکنار شما هستم وشما از وجود من غافل هستید…
پس بیاییم بهم قول بدهیم که ناشکری خداوند الرحمن الرحیم را نکنیم….از رحمت خداوند ناامید نشویم….
خداوندا….حمد وسپاس بابت تمام لحظاتی که درکنارمان هستی …خداوندا رسم بندگی را به من بیاموز….
یا حضرت معصومه(سلام الله علیها)
دوست دارم از آخرین دیداری که با شما داشتم سخن بگویم که دیدم شما همیشه مرا میبینی واین من نابینا هستم که شما را منحصر به در ودیوار حرم میدانم ودر برابر چشمان شما هستم ومتوجه نیستم بانویی مرا میبیند که دارای کراماتی است که زبان من از آن قاصر است.آرزویم این است که درشهر شما نفس بکشم و راه شما را ادامه بدهم.