غاصبان حکومت حسن بن علی علیه السلام، زمام امور جامعه را به دست چه کسانی می سپردند؟!
در دستگاه معاویه کارها در دست متملقان خلفا بود. کسانی که در این دوران تملق رؤسا و خلفا را می گفتند کارها در دست آنها بود.
خالد بن عبدالله قصری که در زمان عبدالملک مدتی حاکم عراق و کوفه بود و خیلی هم ظلم و سوء استفاده کرد، به گواه تاریخ، چنین می گفت: خلافت از نبوت بالاتر است «کان یفضل الخلافه علی النبوه». استدلال هم می کرد و می گفت: وقتی شما به مسافرت بروید، کسی را به عنوان خلیفه و جانشین خودتان می گمارید که به کارهای خانه و دکانتان رسیدگی کند؛ این خلیفه است . بعد که به مسافرت رفتید مثلا کاغذی هم می فرستید و پیغامی هم به یک نفر می دهید که می آورد، آن رسول است.
» حالا کدام بالاتر است؟! کدام به شما نزدیک تر است؟! آن کس که شما در راس خانواده تان گذاشتید یا آن کس که یک کاغذ دادید تا برای شما بیاورد؟!
در زمان عبدالملک و بعضی پسرهای او، یک نفر به نام یوسف بن عمر ثقفی را مدتهای مدید بر عراق گماشتند. او سالها حاکم و والی عراق بود. این شخص آدم عقده ای بدبختی بود که از عقده ای بودنش چیزهایی نقل کرده اند.
مرد کوچک جثه و کوچک اندامی بود که عقده کوچکی جثه خودش را داشت. وقتی که پارچه ای به خیاط می داد تا بدوزد، از خیاط سوال می کرد که آیا پارچه به اندازه تن من است؟ خیاط به این پارچه نگاه می کرد و اگر مثلا می گفت برای اندام شما اندازه است و بلکه زیاد هم می آید فورا پارچه را از این خیاط می گرفت و دستور می داد که او را مجازات هم بکنند!
خیاط ها این قضیه را فهمیده بودند. به همین خاطر، وقتی پارچه ای را به خیاط عرضه می کرد و می گفت برای من بس است یا نه؟! خیاط نگاه می کرد و می گفت نه. این پارچه ظاهرا برای هیکل و جثه شما کم بیاید و باید خیلی زحمت بکشیم تا آن را مناسب تن شما در بیاوریم.
همین فرد عقده ای زید به علی علیه السلام را در کوفه به شهادت رساند.
منبع: سیره معصومان علیهم السلام، ص201.
پاک و منزّه است خالق و پروردگار، پاک و منزه است نیرومند و توانا؛ پاک و منزّه است برانگیزاننده و ارث برنده؛ پاک و منزّه است آنکه تمامی اشیاء در برابرش خاضع است؛ پاک و منزّه است آنکه رعد به حمد او تسبیحش را گفته و فرشتگان از هراس تسبیح گوی اویند؛ پاک و منزّه است خدای بزرگ و او را می ستایم.
خدایا! از تو می خواهم به زره محکمت و به نیرو و عظمت و سلطنت که مرا از شیطان رانده شده و از شرّ هر ستمگر کینه توز پناه دهی؛ خدایا! از تو می خواهم به محبتم به تو و به دوستی ام نسبت به پیامبرت و به محبتم به خاندان پیامبرت که درود تو بر آنان باد، ای آنکه از پدر و مادر و تمامی مردم نیکوکارتری! تو بخشنده ای هستی که بخل نمی ورزد و بردباری که جهل در او راه ندارد و عزیزی هستی که ذلیل نمی گردد.
* * *
از امام صادق علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: هنگامی که حوادث مهمّی تحقق می یافت پدرم این دعا را می خواند: خدایا! بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا بیامرز و مشمول رحمت قرار ده و عملم را پاک و بازگشتم را آسان و قلبم را مطمئن ساز و ترسم را ایمنی بخش و در تمامی عمرم به من سلامتی عطا کن و دینم را تثبیت گردان و خطاهایم را ببخش و چهره ام را درخشان گردان و در دینم مرا حفاظت فرما و روزیم را گسترده نما، چرا که من ناتوانم و از زشتیِ اعمالم به واسطه زیبایی هایی که نزد تو است، درگذر و مرا به نفسم مبتلا مگردان و مرا به فقدان دوست داغدار مساز.
خدایا! یاد عطاهایت مرا مأنوس خود ساخته و امید به نعمت دادنت به من نیرو می دهد و از هنگام تولد هرگز از نعمت هایت بی بهره نبوده ام و تو پروردگار و آقا و پناهگاه و حافظ و نگهبان و مهربان نسبت به من بوده و متکفّل روزیم گردیده ای و آنچه در مورد من تحقق می یابد، در قضا و قدر تو قرار دارد.
پس ای آقا و مولای من! در مقدّرات و امور حتمی ات سرعت رهایی و خلاصی از آنچه که در آنم و تندرستی و سلامتی را مقدّر نما، چرا که من برای دفع آنها کسی جز تو را نمی یابم و در آنها تنها بر تو اعتماد دارم.
* * *
به نام بخشنده مهربان، گواهی می دهم که معبودی جز خدا نیست، یگانه بوده و شریکی ندارد و گواهی می دهم که محمّد بنده و فرستاده اوست؛ به خداوند و تمامی پیامبران او و آنچه بر تمامی پیامبران نازل کرده، ایمان آوردم و وعده الهی حق است و ملاقات او حق است، و خدا راست گفته و پیامبران پیام را ابلاغ کرده اند و سپاس خدای را سزاست که پروردگار جهانیان است.
خدایا! راه های شناخت خیر را به رویم باز کن و درهایش را گشوده گردان و به برکات رحمتت مرا بپوشان، بر من به حفاظت از زوال دینم منّت گذار، قلبم را از به حفظ آنچه جهالت آن را از من نمی پذیری مشغول دار و برای هر خیر و نیکی زبانم را رام گردان، و قلبم را از ریا پاک نما و آن را در اندامم قرار نده و عملم را خالص برای خود قرار ده.
خدایا! از شرّ جن و انس، فتنه ها و کیدها و محل های دیدن فاسقان و از اینکه در دینم بلغزم و آخرتم را فاسد گرداند و اینکه آنان در زندگی ام ضرری به من برسانند، یا مرا به بلایی دچار گردانند که قدرت تحملش را ندارم و صبر بر آن در توانم نیست به تو پناه می برم؛ خدایا! پس مرا به مشکلات آن دچار مگردان تا از یاد تو مانع گردد و از عبادتت مرا مشغول دارد، تو حافظ و نگهبان و حراست کننده از تمامی امور می باشی.
خدایا! تا آنگاه که زنده ام مرا در زندگی آسوده گردان، زندگی که بدان بر طاعتت نیرومند گردیده و به خشنودیت دست یابم و در روز قیامت به بهشت رهنمون گردم، و مرا از رزق و روزی که مرا به طغیان کشاند، بهره مند مکن و به فقری که مرا بدبخت سازد و بر من تنگ گیرد مبتلا مساز.
خدایا از جانب خود سکینه و وقار بر من نازل فرما و زره محکمت را بر من بپوشان، و به پوشش فراگیرت مرا حفظ فرما و لباس عافیت را بر من بپوشان و سخن و کردارم را تصدیق گردان، و در فرزندان و خاندان و اموالم برکت عطا کن.
منبع سایت حوزه
1-خوارج
خوارج، گرچه پس از جنگ نهروان به شدت تضعیف شدند؛ ولی با گذشت زمان، به تجدید قوا پرداخته، هوادارانی یافته و بعدها به شورش ها و حرکت های اجتماعی دامن زدند.
یکی از میدان های رویارویی امام باقرعلیه السلام با اندیشه های منحرف، موضع گیری های آن حضرت، با مشی خوارج بود.
امام باقرعلیه السلام می فرمود:
به این گروه مارِقه (خوارج) باید گفت: چرا از علی علیه السلام جدا شدید؟ با این که شما مدّتها سر در فرمان او داشتید و در رکابش جنگیدید و نصرت او زمینه تقرّب شما را به خداوند فراهم می آورد.
آنها خواهند گفت: امیرمؤمنان علیه السلام در دین خدا حَکَمْ قرار داده است! (در جنگ با معاویه، حکمیت را پذیرفته است).
به آنان باید گفت: خداوند در شریعتِ پیامبرعلیه السلام حکمیت را پذیرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است، آنجا که فرموده:
«فابعثوا حکماً من اهله و حکماً من اهلها ان یریدا اصلاحاً یوفق الله بینهما»؛ و اگر از جدایی و شکاف میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر، و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید (تا به کار آنان رسیدگی کنند). اگر این دو داور، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک می کند؛ زیرا خداوند، دانا و آگاه است (و از نیّات همه، باخبر است).(1)
از سوی دیگر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در جریان بنی قُریظه، برای حکمیّت، سعد بن معاذ را برگزیده و او به آنچه مورد امضا و پذیرش خداوند بود، حکم کرد.
به خوارج باید گفت: آیا شما نمی دانید که وقتی امیرمؤمنان علیه السلام حکمیّت را پذیرفت، به افرادی که حکمیّت به عهده آنان نهاده شد، فرمان داد تا بر اساس قرآن حُکم کنند و از حکم خداوند فراتر نروند و شرط کرد که اگر حکم آنها خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذیرفت؟
زمانی که کار حکمیّت به ضرر علی علیه السلام تمام شد، برخی به آن حضرت گفتند: کسی را بر خود حَکَم ساختی که علیه تو حُکم کرد! امیرمؤمنان علیه السلام در پاسخ فرمود: من به حکمیت کتاب خدا تن دادم، نه به حکمیت یک فرد، تا نظر شخصی خودش را اعمال کند!
اکنون باید به خوارج گفت که در کجای این حکمیت، انحراف از حکم قرآن دیده می شود، با اینکه حضرت به صراحت اعلام کرد که: حُکم مخالف قرآن را رد می کند!(2)
در روایتی دیگر آمده است: فردی از خوارج مدعی بود که علی علیه السلام در جنگ نهروان به خاطر کشتن خوارج، گرفتار ظلم شده است. وی می گفت: اگر بدانم که در پهنه زمین کسی هست که برای من ظالم نبودن علی علیه السلام را ثابت کند، به سویش خواهم شتافت. به او گفتند که از میان فرزندان علی علیه السلام شخصی چون ابوجعفر محمد بن علی علیه السلام می تواند به تو پاسخ دهد. وی که از سردمداران خوارج بود، گروهی از بزرگان یارانش را گردآورد و به حضور امام باقرعلیه السلام رسید.
به امام باقرعلیه السلام گفته شد: اینان برای مناظره آمده اند.
حضرت فرمود: اکنون بازگردند و فردا بیایند. فردای آن روز، امام باقرعلیه السلام فرزندان مهاجر و انصار را گردآورد و گروه خوارج نیز حضور یافتند. امام باقرعلیه السلام با حمد و ستایش خداوند، سخن آغاز کرد و پس از شهادت به وحدانیّت خداوند و رسالت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: سپاس خدا را که با اعطای نبوّت به پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم، ما خاندان را کرامت بخشید و ولایت خویش را به ما اختصاص داد. ای فرزندان مهاجر و انصار! در میان شما هرکس فضیلتی از امیرمؤمنان علیه السلام می داند، بایستد و بگوید!
حاضران هریک ایستادند و در فضیلت علی علیه السلام سخن ها ایراد کردند. با این زمینه و فضایی که امام باقرعلیه السلام پدید آورد، آن مرد، که بزرگ خوارج آن محفل به شمار می آمد، از جای برخاست و گفت: من به فضایل و ارزش های علی علیه السلام بیش از این جمع آگاهم و روایت های بیشتری می دانم؛ ولی اینها مربوط به زمانی است که علی علیه السلام هنوز حکمیّت را نپذیرفته و با پذیرش حکمیّت کافر نشده بود!
سخن در فضایل علی علیه السلام به حدیث خیبر رسید، آنجا که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
لأعطینّ الرایة غداً رجلاً یحبّ الله و رسوله و یحبّه الله و رسوله کرّاراً غیر فرّار لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه؛ فردا پرچم را به دست فردی خواهم سپرد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، بر دشمن هماره می تازد و هرگز از میدان نبرد نمی گریزد. او از رزم باز نمی گردد، مگر با پیروزی و فتح خیبر.
در این هنگام امام باقرعلیه السلام به آن مرد رو کرد و فرمود:
درباره این حدیث چه می گویی؟
خارجی گفت: این حدیث حق است و شکی هم در آن نیست؛ ولی کفر پس از این مرحله پدید آمد!
امام باقرعلیه السلام فرمود: آیا آن روز که خداوند علی علیه السلام را دوست می داشت، می دانست که او در آینده اهل نهروان را خواهد کشت یا نمی دانست؟
آن مرد گفت: اگر بگویم خدا نمی دانست، کافر شده ام پس ناگزیر باید اقرار کنم که خداوند می دانسته است!
امام باقرعلیه السلام فرمود: آیا محبّت خدا به علی علیه السلام از آن جهت بوده که وی در خطِّ اطاعت خدا حرکت می کرده یا به خاطر عصیان و نافرمانی بوده است؟
مرد گفت: بدیهی است که دوستی خداوند نسبت به امیرالمؤمنین علی علیه السلام از جهت اطاعت و بندگی وی بوده، نه عصیان و نافرمانی (در نتیجه محبّت خداوند به علی علیه السلام بیانگر این است که آن حضرت تا پایان عمر در راه اطاعت خدا گام نهاده و هرگز از مسیر رضای او بیرون نرفته و آنچه انجام داده وظیفه الهی او بوده است.)
سخن که به اینجا رسید، امام باقرعلیه السلام به آن مرد فرمود: اکنون، تو در میدان مناظره مغلوب شدی! برخیز و مجلس را ترک کن!
مرد برخاست و در این حال آیه ای از قرآن را که بیانگر آشکار شدن حق برای او بود، زمزمه می کرد و اظهار می داشت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته»(3)
2. جبریه و مفوّضه (اشاعره و معتزله)
مُجبره کسانی هستند که می گویند: انسان هیچ گونه اختیاری از خود ندارد و همه اعمال او مستقیماً توسط خداوند انجام می شود. نقطه مقابل این گروه مفوضه هستند که می گویند: انسان بدون هیچ گونه دخالتی از ناحیه خداوند اعمال خود را انجام می دهد. بدیهی است که هردو نظریه مردود است؛ بلکه نظریه صحیحی که از جانب اهل بیت علیهم السلام مطرح شده «امری بین این دو امر» است؛ یعنی خداوند قدرت و اختیار را به انسان ها عنایت فرموده و انسان ها با توانایی که خداوند عنایت کرده به انجام کارها می پردازند. هردو گروه فکری (مجبره و مفوّضه) در زمان امام باقرعلیه السلام جریان داشت و حضرت در پاسخ جبر مطلق و تفویض مطلق فرمود:
لطف و رحمت الهی به خلق، بیش از آن است که آنان را به انجام گناهان مجبور سازد و سپس ایشان را به خاطر کارهایی که به اجبار انجام داده اند، عذاب کند. از سوی دیگر خداوند قاهرتر و نیرومندتر از آن است که چیزی را اراده کند و تحقق نیابد.
از آن حضرت سؤال شد: مگر میان جبر و اختیار، جایگاه سومی وجود دارد؟
امام باقرعلیه السلام فرمود: آری! میان جبر و اختیار (مطلق) فضایی به گستره آسمان و زمین است.(4)
3. غُلات
سومین جریان فکری نا سالم در عصر امام باقرعلیه السلام جریان «غلوّ» است. ضعف فرهنگی جامعه، همواره دو نتیجه تلخ را به همراه دارد:
افراط و تفریط!
برخی از مردم تحت تأثیر محیط و شگردهای تبلیغی بنی امیه، تا آنجا از خاندان رسالت فاصله گرفتند که به ایشان توهین کرده و ناسزا می گفتند. در مقابل، گروه دیگری به انگیزه موضع گیری علیه حکومت بنی امیه و یا انگیزه های دیگر، در تعظیم جایگاه اهل بیت علیهم السلام تا آنجا پیش رفتند که امامان معصوم علیهم السلام ناگزیر با آنان به مواجهه و مبارزه پرداختند و این همان جریان غلوّ بود.
در روایتی از امام صادق علیه السلام، هفت تن به عنوان عناصر فرصت طلب و دروغ پرداز، معرفی شده اند:
1. مغیرة بن سعید
2. بیان
3. صائد
4. حمزة بن عماره بریری
5. حارث شامی
6. عبدالله بن عمرو بن حارث
7. ابوالخطّاب.(5)
هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام نقل کرده است:
مغیرة بن سعید از روی غرض ورزی بر پدرم (امام باقرعلیه السلام) دروغ می بست. یاران مغیرة در جمع اصحاب امام باقرعلیه السلام حاضر می شدند و نوشته ها و روایات را از ایشان می گرفتند و به مغیرة می رساندند. او در لابلای آن نوشته ها، مطالب کفرآمیز و باطل می افزود و به امام باقرعلیه السلام نسبت می داد و آنان را امر می کرد تا آن مطالب را به عنوان آرای امام علیه السلام در میان شیعه رواج دهند. بنابراین آنچه از مطالب آمیخته به غلوّ در روایات امام باقرعلیه السلام دیده شود، افزوده های مغیرة بن سعید است.(6)
امام باقرعلیه السلام از وجود چنین عناصر ناسالمی، کاملاً آگاهی داشت و در هر فرصت به افشای چهره آنان و انکار بافته های ایشان می پرداخت. آن حضرت درباره مغیرة فرمود: آیا می دانید مغیرة مانند کیست؟ مغیرة مانند بلعم است که خداوند در حق وی فرمود:
«… الّذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین»(7)؛ ما آیات خود را به او عطا کردیم؛ ولی او به عصیان گرایید و پیرو شیطان گشت و در زمره گمراهان قرار گرفت.(8)
«بیان» از دیگر چهره های افراطی و غالی است. او تا بدانجا به انحراف گرایید که مدعی نبوت و رسالت شد.(9)
امام باقرعلیه السلام در باره او فرمود: خداوند لعنت کند بیان تبّان (10) را؛ زیرا وی بر پدرم (علی بن الحسین علیه السلام) دروغ می بست. من شهادت می دهم که پدرم بنده صالح خدا بود.(11)
در روایتی دیگر از امام باقرعلیه السلام نقل شده است: خداوندا! من از مغیرة بن سعید و بیان به درگاه تو تبرّی می جویم.(12)
حمزة بن عمار بربری، از دیگر منحرفانی است که تحت لوای اعتقاد به امامتِ علی و ائمه علیهم السلام به تحریف دین پرداخته است. او اهل مدینه بود. وی محمد بن حنفیّه را تا مرتبه الوهیت بالا برد و گروهی از مردم مدینه و کوفه پیرو او شدند. امام باقرعلیه السلام از او تبرّی جسته و وی را لعنت نمود.(13)
ابومنصور عجلی، افراطی دیگری است که در عصر امام باقرعلیه السلام با افکار غلوّآمیز و آرای ساختگی خود، پیروانی برای خویش گردآورد که با نام «منصوریه» یا «کسفیّه»(14) شهرت یافتند. امام باقرعلیه السلام ابومنصور را به طور رسمی طرد نمود؛ ولی وی پس از وفات آن حضرت، مدعی شد که امامت از امام باقرعلیه السلام به وی منتقل شده است.(15)
برخی از این غالیان تلاش می کردند تا امام باقرعلیه السلام را مهدی موعود معرفی کنند؛ ولی حضرت در ردّ آنان فرمود:
گمان می کنند که من مهدی موعودم؛ ولی من به پایان عمر خویش نزدیک ترم تا به آنچه ایشان مدعی هستند و مردم را به آن می خوانند.(16)
امام باقرعلیه السلام در مورد انتخاب میانه روی به شیعیان فرمود:
ای گروه شیعیان! میانه رو باشید تا تندروان از تندروی خویش نادم شوند و به شما اقتدا نمایند و جویندگان راه و حقیقت به شما ملحق گردند.
یکی از یاران حضرت سؤال کرد: غالیان چه کسانی هستند؟
امام علیه السلام پاسخ داد:
غالیان کسانی اند که به ما اوصاف و مقاماتی را نسبت می دهند که خودمان آن اوصاف را برای خویش قائل نشده ایم! آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم!
سپس حضرت ادامه داد:
به خدا سوگند! ما از سوی خدا برائت و آزادی مطلق به همراه نداریم و میان ما و خدا خویشاوندی نیست و بر خداوند حجت و دلیلی در ترک تکلیف و وظائف نخواهیم داشت. ما به خداوند تقرّب نمی جوییم؛ مگر به وسیله اطاعت و بندگی او. پس هریک از شما که مطیع خداوند باشد، ولایت و محبّت ما به حال او ثمر بخش است وکسی که اهل معصیت باشد، ولایت ما سودی به حالش نخواهد داشت. هان! دور باشید از گول زدن خویش و گول خوردن به وسیله غالیان!(17)
4. مُرْجِئه
چهارمین نحله انحرافی در عصر امام باقرعلیه السلام «مرجئه» اند. آنان عقیده دارند که: اقرار قلبی به شهادتین کافی است و التزام عملی به احکام اسلامی لازم نیست و هر حاکمی که اقرار به شهادتین نمود، همگان باید از او اطاعت نمایند. بدیهی است که چنین طرز تفکری مورد استقبال همه دنیا پرستان و شهوت پرستان قرار می گیرد. حامیان این فکر در زمان ما کسانی هستند که مبنای خود را بر «تساهل و تسامح» قرار داده اند.
روایاتی که در بیان حقیقت ایمان وارد شده و ایمان را به اقرار به لسان و اعتقاد در قلب و عمل به ارکان تقسیم می کند، در ردّ گمان مرجئه است.
امام باقرعلیه السلام به عمرو بن قیس فرمود: ای پسر قیس! پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: لایزنی الزانی و هو مؤمن و لایسرق السارق و هو مؤمن؛(18) زانی و سارق، مؤمن نیستند!
5. صوفیه
متصوفانی همچون محمد بن منکدر، طاووسی، ابن ادهم و… در عصر امام باقرعلیه السلام، اوقات خود را صرف عبادت نموده و دست از کار و تلاش کشیده و خویشتن را بر مردم تحمیل می نمودند.
محمد بن منکدر می گوید: باور نداشتم علی بن الحسین علیه السلام فرزندی به یادگار گذارد که فضل و دانشش مانند خود او باشد، تا اینکه پسرش محمد بن علی علیه السلام را دیدم. من خواستم او را موعظه کنم؛ ولی او مرا اندرز داد! یارانش به او گفتند: به چه چیز تو را موعظه کرد؟ او گفت:
من در زمانی که هوا بسیار گرم بود به سوی محلی از اطراف مدینه بیرون رفتم. در راه به محمد بن علی علیه السلام برخوردم. او مردی تنومند و فربه بود. دیدم او بر دو غلام خود تکیه زده و مشغول کار است! با خود گفتم: بزرگی از بزرگان قریش در این هوای گرم، با این حال برای به دست آوردن مال دنیا بیرون آمده! هم اکنون او را موعظه خواهم کرد! پس نزدیک رفته، سلام کردم و او هم چنان نفس زنان و عرق ریزان جواب سلام مرا داد. به او گفتم: خدا، کارت را اصلاح کند. بزرگی از بزرگان قریش در این هوای گرم، با این حال برای طلب دنیا بیرون آمده! اگر اکنون مرگ تو برسد و در این حال باشی چه خواهی کرد؟
آن حضرت دست از دوش آن دو غلام برداشته، روی پا ایستاد و فرمود: به خدا، اگر مرگم در این حال فرا رسد، در حال فرمانبرداری و طاعت خداوند هستم که بدین وسیله نیازمندی خود را از تو و از مردم دور می سازم. من آنگاه از مرگ می ترسم که بر من در آید و من در حال نافرمانی و معصیتی از معصیت های پروردگار باشم.
من (محمد بن منکدر) که این پاسخ را از او شنیدم گفتم: خدا تو را رحمت کند! من خواستم تو را موعظه کنم؛ اما تو مرا اندرز دادی.(19)
6. مُشَبّهه
از پیروان فرقه های منحرف دیگر، کسانی بودند که خدا را شبیه مخلوقین می دانستند. از این جهت آنان را مشبّهه می گویند.
امام باقرعلیه السلام در ردّ این گروه فرمود:
انّه واحد صمد، احدی المعنی. لیس بمعان کثیرة مختلفة(20)؛ همانا او یکتایی بی نیازی است که همگان به او نیازمندند. او حقیقتی است بسیط و یگانه و در او حقایق متعدد و مختلف وجود ندارد.
محمد بن مسلم می گوید: به امام باقرعلیه السلام عرض کردم: برخی از مردم عراق معتقدند که خداوند با چیزی می شنود و با چیز دیگر می بیند.
امام علیه السلام فرمود: دروغ گفته و ملحد شده اند! آنان خداوندِ بزرگ را به دیگران تشبیه نموده اند. او شنوایی بیناست؛ با همان چیز که می بیند، می شنود و با همان چیز که می شنود، می بیند.
محمد بن مسلم به امام باقرعلیه السلام عرض کرد: برخی از مردم عراق گمان می کنند که بینایی خداوند بر چیزی است که آن را درک کرده و تعقّل نماید!
حضرت فرمود: اندیشه، فکر و تعقّل از ویژگی های مخلوق است و خداوند از صفات مخلوق مبرّاست.
7. اهل قیاس
تفکّری بسیار خطرناک که در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام تولد یافت و زمینه بسیاری از بدعت ها و انحرافات عملی گردید، مسئله عمل به قیاس (مقایسه احکام خدا با یکدیگر) و استحسان بود. بازگشت این دو امر، در حقیقت به اِعمال نظر شخصی و سلیقه ای در دین خدا و خروج از دستورالعمل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم است. مبتکر قیاس، ابوحنیفه بود و بعد از او پیروانش آن را گسترش دادند. امام باقرعلیه السلام در پاسخ این تفکر فرمود:
انّ السُّنّة لاتقاس و کیف تقاس السّنّة و الحائض تقضی الصیام و لاتقضی الصلاة؛(21) سنّت و احکام شرعی از طریق قیاس، قابل شناخت نیست. چگونه می توان قیاس را ملاک قرار داد با اینکه زن حائض پس از دوران حیض می بایست روزه را قضا کند؛ ولی قضای نماز بر او واجب نیست (با اینکه اهمیت نماز در اسلام بیشتر است).
حضرت در سخنی دیگر به زرارة سفارش فرمود:
یا زرارة ایّاک و اصحاب القیاس فی الدین. فانّهم ترکوا علم ما وکلوا به و تکلفوا ما قد کفوه، یتأولون الاخبار و یکذّبون علی الله عزّوجلّ؛(22) ای زراره! از کسانی که در کار دین به قیاس پرداخته اند بپرهیز؛ زیرا آنان از قلمرو تکلیف خود تجاوز کرده اند. آنان آنچه را می بایست فراگیرند، کنار نهاده و به چیزی پرداخته اند که به آنها واگذار نشده است. روایات را به ذوق خود تجزیه و تحلیل کرده و تأویل می کنند و بر خدا دروغ می بندند.
آن حضرت می فرمود:
ادنی الشّرک ان یبتد الرجل رأیاً فیحب علیه و یبغض علیه؛(23) کمترین مرتبه شرک این است که شخصی نظریه ای را از پیش خود (بدون حجّت شرعی) بنیان نهد و همان نظر را ملاک حبّ و بغض و داوری ها قرار دهد.
محمد بن طیّار از اصحاب امام باقرعلیه السلام می گوید: امام باقرعلیه السلام به من فرمود: آیا تو با مردم به بحث می پردازی؟
گفتم: بلی.
امام فرمود: آیا هرچه از تو می پرسند تو به هر حال پاسخی در قبال آنان ارائه می کنی؟
گفتم: بلی.
حضرت فرمود: پس در چه زمینه سکوت کرده و علم و دانش واقعی آن را به اهلش (اهل بیت علیهم السلام) ارجاع می دهی؟!(24)
در این بیان، امام علیه السلام به محمد بن طیّار یادآور شد که: هیچ فردی جز معصومین علیهم السلام نباید خود را در مرحله ای فرض کند که می تواند به اتّکاء رأی و اندیشه خود، همه پرسشها را پاسخ دهد و آنجا که نتوانست، به تمثیل و تشبیه و قیاس متکی گردد؛ بلکه انسان مؤمن باید همواره در مسائل مبهم به مفسّران واقعی قرآن و اهل بیت رسالت علیهم السلام رجوع نماید.
پی نوشت ها:
1. نساء / 35 (ترجمه آیةالله مکارم شیرازی).
2. الاحتجاج، احمد بن علی الطبرسی (قرن 6)، ج 2، ص 174، دارالاسوة.
3. اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 8، ص 349، دارالکتب الاسلامیة.
4. همان، ج 1، ص 221، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت.
5. اختیار معرفةالرجال (رجال کشی)، شیخ طوسی، ج 2، ص 577، موسّسه آل البیت.
6. همان، ص 590.
7. اعراف / 175.
8. تفسیر عیاشی، ج 2، ص 42، المکتبةالعلمیة الاسلامیة.
9. فرق الشیعة، نوبختی (قرن سوم)، ص 34، المکتبةالمرتضویة.
10. تبّان، به معنی علاّف و کاه فروش است.
11. رجال، کشی، ج 2، ص 590.
12. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 5، ص 321.
13. فرق الشّیعه، ص 27.
14. کسفیّه نامیده می شدند، چون می گفتند: انّ علیاً هوالکسف الساقط من السّماء.
15. فرق الشیعه، ص 38.
16. سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، ج 5، ص 346، دارالفکر.
17. اصول کافی، ج 2، ص 75، دارالکتب الاسلامیّة.
18. همان، ص 285.
19. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 159، انتشارات علمیه اسلامیّه.
20. اصول کافی، ج 1، ص 108.
21. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی، ج 1، ص 338، المجمع العالمی لأهل البیت(ع).
22. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 2، ص 309، دار احیاء التراث العربی.
23 و 24. همان، ص 304.
منبع سایت حوزه
پنجمین ستاره فروزان آسمان امامت و هفتمین گوهر عرش عصمت و طهارت حضرت امام محمد باقر (ع) در روز سوم ماه سفر و به نقلی در روز اول ماه رجب سال 57 ه.ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود.(1) پدرش حضرت علی بن الحسین(ع) و مادرش حضرت فاطمه(س) دختر امام حسن مجتبی(ع) است که امام صادق(ع) از وی با تعبیر کانت صدّیقة لم یدرک مثلها فی آل الحسین(2) یاد نموده است، لذا امام باقر(ع) نخستین کسی است که پدرش از نسل امام حسین(ع) و مادرش از نسل امام حسن(ع) است.(3)
آن حضرت افزون بر لقب شاکر وهادی به لقب باقر العلوم شهرت یافت، به طوری که جابر بن یزید جعفی می گوید:لانّه بقرالعلم بقراً ای شقّه و اظهره اظهاراً؛(4) او علم را شکافت و رموز و نکات دقیق آن را روشن ساخت.
ایشان در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیّدالشهدا(ع) کودکی بود که چهارمین بهار زندگی اش را آغاز کرده بود. آن بزرگوار بعد از شهادت پدرش حضرت امام سجاد(ع) در سال 95 ه.ق کشتی هدایت امت اسلامی را در میان دریای متلاطم حوادث رهبری کرد و به مدت 19 سال و چند ماه زعامت شیعیان را عهده دار شد و سرانجام در روز هفتم ماه ذی الحجّه سال 114 ه.ق در سن 57 سالگی به دستور هشام بن عبدالملک دهمین خلیفه بنی امیه مسموم شد و در مدینه به شهادت رسید و در کنار مرقد مطهر پدر بزرگوارش حضرت زین العابدین(ع) در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
آن حضرت در دوران امامت خویش فرصت های مناسبی را برای گسترش فرهنگ قرآنی و استحکام معارف شیعی و ترویج آن در میان اقشار مختلف مسلمانان به دست آورد، به طوری که با اندک مطالعه در سیره آن بزرگوار می توان به حضور گسترده آیات وحیانی در تمام زوایای زندگی اشان پی برد.
پنجمین فروغ امامت همانند پدران طاهرینش آن چنان قرآن را با برنامه های زندگی خود عجین کرده بود که کم تر روایتی را می توان از آن بزرگوار به دست آورد که در آن اشاره، شاهد و یا تفسیری از قرآن نباشد، به طوری که تمام سخنان، پاسخ ها و مثال های ایشان برگرفته از مقال وحی است.
به بهانه شهادت آن امام همام(ع) در این فرصت به سراغ رهنمودهای گهربارشان در زمینه آیات فراوان رفته تا بازتاب انوار درخشان الهی را در سیره و گفتار حضرتش به نظاره بنشینیم.
آگاه ترین مفسّر عصر خویش
با استناد به آموزه های دینی و روایی، امامان معصوم(ع) شایسته ترین ترجمان وحی و آشناترین افراد به تفسیر و تأویل آیات قرآن هستند. بنابراین اگر تشنگان معارف الهی بخواهند از چشمه سار وحی سیراب شوند، باید پوینده راه آن بزرگواران باشند. حضرت علی(ع) در این زمینه می فرماید:…نحن احقّ النّاس به…؛(5) ما امامان معصوم(ع) برای تفسیر قرآن از همه مردم شایسته تر هستیم. بر این اساس امام محمد باقر(ع) می فرماید: ما یستطیع احدٌ ان یدّعی انّ عنده جمیع القرآن کلّه ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء؛(6) کسی به غیر از جانشینان پیامبر(ص) نمی تواند ادّعا کند که تمام قرآن، ظاهر و باطنش،نزد اوست و نیز می فرماید:انّ من علم ما اوتینا تفسیر القرآن و احکامه؛(7) حقیقتاً دانشی که به ما داده شده است همان تفسیر قرآن و بیان احکام آن است.
پنجمین خورشید امامت باز در این راستا می فرماید: فانّما علی النّاس ان یقرؤا القرآن کما انزل فاذا احتاجوا الی تفسیره فالاهتداء بنا و الینا؛(8) وظیفه مردم آن است که قرآن را طبق آن چه نازل شده است قرائت کنند. ولی اگر به تفسیر نیاز داشته باشند، هدایت و تفسیر بر عهده ماست. این آگاهی به کتاب الهی، وظیفه ای را بر عهده پیشوایان معصوم(ع) قرار داده و آن هدایت انسان ها جهت شناخت حقیقی آیات قرآن است، هدایتی که نتیجه اش معرفت کامل است.
لذا امام باقر(ع) همانند پدران بزرگوارش با راهنمایی های صحیح و منطقی وجدان های خفته بسیاری از افراد را بیدار می کرد و آنان را به سوی کمال رهنمون می نمود. ابوحمزه ثمالی در این زمینه چنین نقل می کند: روزی امام باقر(ع) با قتادة بن دعامه بصری روبرو شد. حضرت پرسید: تو کیستی؟ گفت: قتاده هستم. فرمود: تو فقیه اهل بصره هستی؟ گفت: آری. حضرت فرمود: وای بر تو ای قتاده! خداوند بندگان شایسته ای را آفریده است تا بر دیگران حجّت باشند. آنان بر پادارنده اوامر الهی و نخبگان علم خدا هستند. قتاده پس از یک سکوت طولانی گفت: به خدا سوگند من تاکنون در برابر فقیهان بسیاری نشسته ام، ولی آن گونه که در برابر شما مضطرب شده ام در مقابل هیچ یک از آنان اضطراب مرا در بر نگرفت. امام باقر(ع) فرمود: تو می دانی کجا نشسته ای؟ تو در مقابل خاندانی هستی که خداوند در شأن و مقام آنان فرموده است:فی بیوتٍ اذن اللّه ان ترفع و یذکر فیها
اسمه یسبّح له فیها بالغدوّ و الآصال رجالٌ لاتلهیهم تجارةٌ و لابیعٌ عن ذکر اللّه و اقام الصّلاة و ایتاء الزّکوة…؛(9) این چراغ فروزان در خانه هایی قرار دارد که خداوند دستور داده آن را بالا برند، خانه هایی که نام خدا در آن ها برده می شود و شب و روز در آن ها خداوند را تسبیح می گویند. پاک مردانی که هیچ تجارت و کسبی آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات غافل نمی کند. امام(ع) در ادامه فرمود: ما همان خاندانی هستیم که خداوند این گونه توصیف نموده است.(10)
تبیین فرهنگ اجتهاد
یکی از شاخه های مهم علوم اسلامی علم اصول است که به کمک آن می توان احکام دینی را از ادلّه و براهین شرعی استنباط و استخراج نمود. تمام دانشمندان شیعی معتقد هستند که امام باقر(ع) نخستین کسی است که این علم را تأسیس نمود و قواعد آن را تدوین و جمع آوری کرد و از این رهگذر دروازه اجتهاد را به روی دانشمندان و طالبان علوم اسلامی باز نمود.(11) بنابراین آن حضرت در دوران امامت خویش به رغم این که عرصه فرهنگی جامعه گرفتار چالش های عقیدتی و درگیری های مختلف فقهی بود، سعی نمود تا با تبیین شیوه های صحیح اجتهاد به نهادینه ساختن این فرهنگ بین دانشمندان علوم اسلامی اقدام نماید.
زرارة بن اعین و محمد بن مسلم ثقفی که از بزرگ ترین راویان احادیث اهل بیت(ع) قلمداد می شوند، در روایتی می گویند: از امام باقر(ع) در مورد نماز مسافر سؤال کردیم. امام(ع) فرمود: خداوند در قرآن می فرماید:واذا ضربتم
فی الأرض فلیس علیکم جناحٌ ان تقصروا من الصّلوة…؛(12) هنگامی که سفر می روید، بر شما گناهی نیست که نماز خود را کوتاه کنید… به امام عرض کردیم: خداوند فقط فرموده بر شما گناهی نیست و نفرموده:افعلو که ظهور در وجوب داشته باشد. پس چگونه از این آیه فهمیده می شود که واجب گردانیده است؟ امام فرمود: آیا نمی دانید که خداوند در مورد صفا و مروه فرموده است: فمن حجّ البیت او اعتمر فلاجناح علیه ان یطّوف بهما…؛(13) پس هر کس حجّ خانه خدا و یا عمره را به جا آورد، بر او گناهی نیست که سعی بین صفا و مروه را انجام دهد…
آیا نمی بینید که طواف آن دو (صفا و مروه) واجب شده است؟ چون خداوند در قرآن آورده و پیامبر(ص) نیز بدان عمل کرده است.
تقصیر در سفر نیز همین گونه است که پیامبر(ص) بدان عمل کرده است و پروردگار متعال نیز آن را در کتابش آورده است.
زراره در جای دیگر می گوید: از امام محمد باقر(ع) سؤال کردم: شما در مسح پا و سر، تمام سر و پا را مسح نمی کنید، بلکه مسح مقداری از آن را کافی می دانید، آیا ممکن است بیان کنید که این حکم را چگونه و از کجا بیان می فرمایید؟
امام(ع) با تبسمی پاسخ داد: این همان مطلبی است که در قرآن کریم آمده است. خداوند می فرماید:…وامسحوا برؤسکم…؛(14) و سرهایتان را مسح کنید. و نفرموده است: وامسحوا رؤسکم بنابراین وقتی قرآن می گوید:برؤسکم مقداری از مسح سر کافی است و این مطلب از کلمه ب که حرف جارّه است فهمیده می شود و در واقع امام حرف باء را باء تبعیضیّه در نظر گرفته است که دلالت بر جزء از کل می کند. امام در ادامه فرمود: در عبارت وارجلکم الی الکعبین کلمه ارجل عطف به رؤس است بنابراین می فهمیم که مسح قسمتی از پا برای وضو کافی است و این همان چیزی است که پیامبر اکرم(ص) آن را برای مردم تفسیر کرده بود امّا مردم به سخن ایشان هیچ توجهی نکردند و آن را تباه ساختند.(15)
اثبات مقام امامت
امام باقر(ع) برای شناساندن جایگاه امامت به مردم و جلب دل ها به سوی محبّت اهل بیت(ع) از هیچ کوششی فروگذار نبود و درصدد بود تا با این شیوه جایگاه امامت و ولایت را به گونه ای روشن برای مردم ترسیم کند. ایشان به منظور اثبات مقام امامت در کودکی به ائمه اطهار(ع) آیه ای از قرآن را که در شأن و مقام حضرت یحیی(ع) است، مورد استناد قرار می دهد:یا یحیی خُذ الکتاب بقوّةٍ و آتیناه الحکم صبیّاً؛(16) ای یحیی! دستورات آسمانی را با تمام توان فراگیر و ما در همان سن کودکی مقام نبوت را به وی عطا کردیم.
یک سال امام محمد باقر(ع) و فرزندش امام صادق(ع) به فرمان هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه بنی امیّه) به شام دعوت شدند درباریان مشغول تیراندازی بودند و هشام اصرار نمود که حضرت باقر(ع) هم در این برنامه شرکت کند. آن حضرت کمان را به دست گرفت و تیر به زه آن نهاد، به طوری که با پرتاب آن درست وسط هدف قرار گرفت و تیرهای بعدی بر پیکان تیر اول فرود آمد. هشام ظاهراً این کار را تحسین نمود ولی از همان موقع نقشه بر شهادت رساندن آن امام را در سر پروراند. هشام خطاب به ایشان گفت: تاکنون تیراندازی بدین زبردستی ندیده بودم و گمان نمی کنم کسی به اندازه تو این گونه توانایی و مهارت داشته باشد! هشام در ادامه گفت: آیا فرزندت جعفر می تواند این چنین تیراندازی کند؟ امام پاسخ داد: ما توانایی کامل و تمام را از یکدیگر به ارث می بریم، همان کمال و تمامی که خداوند آیه اش را بر پیامبر نازل کرد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً؛(17) امروز دین را برای شما کامل کردم و نعمت خویش را برای شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین کامل برای شما برگزیدم.(18)
عروج ملکوتی
جابربن یزید جعفی یکی از مهم ترین تربیت شدگان مکتب باقرالعلوم(ع) است. او به مدت 18 سال در مدینه از محضر مبارک امام کسب فیض نمود و هزاران حدیث نورانی را در سینه خود جای داد. وی می گوید از امام باقر(ع) سؤال کردم که در آیه شریفه: و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الأرض(19) منظور از ملکوت آسمان ها و زمین که خداوند به حضرت ابراهیم نشان داد چیست؟ دیدم آن حضرت دستان مبارک خود را به طرف آسمان بالا برد و به من فرمود: نگاه کن تا بفهمی که نظاره گر چه چیزی هستی؟ من نوری را دیدم که از دستان آن حضرت به آسمان متصل شده است، به گونه ای که چشم ها را خیره می کند و عقل ها را مات و مبهوت. آن گاه به من فرمود: حضرت ابراهیم(ع) ملکوت آسمان ها و زمین را این چنین دید. بعد امام دست مرا گرفت و به درون خانه برد. لباس خویش را عوض کرد و فرمود: چشم بر هم بگذار! بعد از لحظاتی گفت: می دانی کجا هستیم؟؟ گفتم: نه. فرمود: در آن ظلماتی هستیم که ذوالقرنین به آن جا گذر کرده بود. گفتم: اجازه می دهید که چشمانم را باز کنم؟ فرمود: باز کن امّا هیچ چیز نخواهی دید. چون چشم گشودم در چنان تاریکی بودم که زیرپایم را نمی دیدم.
اندکی رفتیم باز هم فرمود: ای جابر! می دانی در کجایی؟ گفتم: نه. امام فرمود: بر سرچشمه ای که خضر(ع) از آن آب حیات خورده است. آن حضرت هم چنان مرا از عالمی به عالم دیگر می برد تا به پنج عالم رسیدیم. فرمود: ابراهیم(ع) ملکوت آسمان ها و زمین را این گونه مشاهده کرد. او دید که ملکوت آسمان ها دوازده عالم است و هر امامی که از ما از دنیا برود، در یکی از این عوالم ساکن می شود تا وقتی که ظهور قائم آل محمد(ص) فرا رسد.
امام باقر(ع) دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظه ای فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت دیدم. آن بزرگوار لباس قبلی خود را پوشید و به مجلس قبلی برگشتیم. من عرض کردم: فدایت شوم چه قدر از روز گذشته است، فرمود: سه ساعت.0(20)
یاران استوار
امامان معصوم(ع) به جهت اهمّیت مسأله مهدویّت و غیبت دوازدهمین حجت الهی در فرصت های مناسب با استناد به آیات قرآن از عصر ظهور سخن گفته و شیعیان را با ویژگی های دولت کریمه حضرت مهدی(عج) آشنا نموده اند. پنجمین فروغ امامت در توصیف یاران قائم آل محمد(ص) به ابوخالد کابلی فرمود:
من به گروهی می نگرم که در آستانه ظهور از طرف مشرق زمین به پا می خیزند آنان برای رسیدن به حق و ایجاد حکومت الهی تلاش می کنند، به طوری که کسی نمی تواند جلو آنان را بگیرد. این حق جویان وقتی که حکومت را به دست گرفتند، آن را به غیر از ولی امر مسلمین به کس دیگری نمی سپارند. کشته های ایشان از شهیدان راه حق محسوب می شوند. امام باقر(ع)
در ادامه به ابوخالد فرمود: اگر من آن روزگاران را درک کنم، جانم را برای فداکاری در رکاب حضرت صاحب الامر(ع) تقدیم می کنم.
سپس در مورد استقامت و استواری یاران حضرت مهدی (عج) به این آیه از قرآن استناد کرد:فاذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیکم عباداً لنا اولی بأسٍ شدیدٍ فجاسوا خلال الدّیار و کان وعداً مفعولاً؛(21) پس چون وقت انتقام اول فرا رسد بندگان جنگجو و نیرومند خود را بر ضدّ شما بر می انگیزیم، به گونه ای که درون خانه های شما را جست و جو کنند و مجرمان را دستگیر نمایند و این وعده یک امر قطعی است. سپس آن بزرگوار فرمود: این بندگان پیکارجو و نیرومند که به طرفداری از حق به پای خیزند، همان آخرین حجت خدا و یاران وفادار او هستند.(22)
رجعت در عصر ظهور
یکی از امتیازات مکتب اهل بیت عصمت و طهارت(ع) اعتقاد و التزام به اندیشه و تفکّر رجعت است. پویندگان و سالکان کوی آن مکتب با الهام از آموزه های قرآنی و سنّت بر این باور هستند که هنگام ظهور منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) عدّه ای از پیشینیان به زندگی این دنیا باز خواهند گشت. سپس دوباره قبض روح می شوند و در روز قیامت محشور خواهند شد. این اعتقاد مسلّم شیعی بر گرفته از آیات قرآن است. در مقال وحی آیات زیادی به رجعت مردم در گذشته اشاره شده است، همچون: زنده شدن گروهی از قوم بنی اسرائیل،(23) زنده شدن عُزَیر بعد از صد سال،(24) داستان اصحاب کهف (25) و زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی(ع)(26) نمونه هایی از رجعت افراد در اقوام گذشته است.
امام پنجم(ع) در سیره خود بر این باور وحیانی شیعه تأکید نموده و به این آیه شریفه استناد کرده است:ویوم نحشر من کلّ امّةٍ فوجاً؛(27) و روزی فرا می رسد که ما از هر امّتی گروهی را زنده کرده و محشور می کنیم. این آیه به روشنی دلالت دارد بر این که قبل از قیامت گروه هایی از مردم زنده می شوند و به این دنیا باز می گردند .بنابراین قرآن نه تنها به موارد و مصادیق رجعت در این دنیا اشاره کرده، بلکه به رجعت گروهی نیز قبل از قیامت تأکید دارد.
سید مرتضی (ره) از دانشمندان بلند پایه مکتب اهل بیت(ع) در مورد رجعت و توضیح سخن امام باقر(ع) می گوید: خداوند متعال در آستانه ظهور حضرت مهدی(عج) گروهی از اموات شیعه را زنده می کند تا به ثواب نصرت و یاری آن حضرت نایل آمده و نظاره گر تشکیل دولت کریمه آن حضرت باشند و طعم شیرین عدالت و حکومت ایشان را بچشند و گروهی دیگر از دشمنان اهل بیت(ع) را محشور می گرداند تا از آنان قبل از قیامت انتقام گرفته و این ظالمان در دنیا ذلّت و خواری کفر و نفاق را احساس کنند.(28)
پی نوشت ها:
1. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 1، ص 650.
2. بحارالانوار، علّامه مجلسی، ج 46، ص 215.
3. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، رسول جعفریان، ص 285.
4. علل الشرایع، شیخ صدوق، ج 1، ص 233.
5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 125، ص 238.
6. اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 1، ص 228.
7. همان، ص 228.
8. تفسیر الفرات، شیخ ابوالقاسم فرات کوفی، ص 258.
9. سوره نور، آیات 37 36.
10. بحارالانوار، ج 46، ص 358.
11. حیاة الامام محمدٍ الباقر، باقر شریف قرشی، ج 1، ص 226.
12. سوره نساء، آیه 101.
13. سوره بقره، آیه 158.
14. سوره مائده، آیه 6.
15. وسایل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج 1، ص290.
16. سوره مریم، آیه 12.
17. سوره مائده، آیه 3.
18. دلایل الامامة، محمد بن جریر طبری، ص 4.
19. سوره انعام، آیه 75.
20. حدیقة الشیعه، مقدّس اردبیلی، ص 531.
21. سوره اسراء، آیه 5.
22. تفسیر عیاشی، ابونصر محمد بن مسعود سرقندی، ج 2، ص 281.
23. نک: سوره بقره، آیه 55.
24. نک: همان، آیه 259.
25. نک: سوره کهف آیه 12.
26. نک: سوره آل عمران، آیه 49.
27. سوره نحل، آیه 83.
28. مع الشیعة الامامیة فی عقائد هم، آیت اللّه جعفر سبحانی، ص 139.
منبع سایت حوزه
مبارزه با اندیشه خوارج
خوارج گر چه پس از جنگ نهروان به شدت تضعیف شدند، ولی با گذشت زمان به تجدید قوا پرداخته و هوا دارانی یافته و بعدها به شورشها و حرکتهای اجتماعی دامن زدند.
یکی از میدانهای رویارویی امام باقر (ع) با اندیشه های منحرف، موضعگیریها و روشنگریهای آن حضرت در رویارویی با عقاید و مشی خوارج بود.
امام باقر (ع) در برخی از تعالیم خود می فرمود: به این گروه مارقه (1) باید گفت: چرا از علی (ع) جدا شدید، با این که شما مدتها سر در فرمان او داشتید و در رکابش جنگیدید و نصرت و یاری وی زمینه تقرب شما را به خداوند، فراهم می آورد.
آنها خواهند گفت: امیر المؤمنین (ع) در دین خدا حکم کرده است (یعنی در جنگ با معاویه حکمیت را پذیرفته است در حالی که نمی بایست شرعا حکمیت را بپذیرد) .
به آنان باید گفت: خداوند در شریعت پیامبر حکمیت را پذیرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است.آنجا که فرموده:
فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما (2)
هر گاه میان زن و شوهر اختلافی رخ نمود که احتمال دارد به جدایی منتهی شود، به انگیزه ایجاد سازش و همدلی میان آنها، یک مرد از جانب شوهر و یک مرد از جانب زن به عنوان حکم فرستاده شوند تا اگر بنای اصلاح باشد، خدا آنان راتوفیق عطا کند.
از سوی دیگر، رسول خدا (ص) در جریان بنی قریظه برای حکمیت، سعد بن معاذ را برگزید و او به آن چه مورد امضا و پذیرش خداوند بود، حکم کرد.
به خوارج باید گفت: آیا شما نمی دانید که وقتی امیر المؤمنین (ع) حکمیت را پذیرفت به افرادی که حکمیت بر عهده آنان نهاده شده بود فرمان داد تا بر اساس قرآن حکم کنند و از حکم خداوند فراتر نروند و شرط کرد که اگر حکم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذیرفت؟ زمانی که کار حکمیت علیه علی (ع) تمام شد، برخی به آن حضرت گفتند: کسی را بر خود حکم ساختی که علیه تو حکم کرد!
امیر المؤمنین (ع) در پاسخ گفت: من به حکمیت کتاب خدا تن دادم، نه به حکمیت یک فرد تا نظر شخصی خودش را اعمال کند.
اکنون باید به خوارج گفت که در کجای این حکمیت، انحراف از حکم قرآن دیده می شود! با این که آن حضرت بصراحت اعلام کرد که: حکم مخالفت قرآن را رد می کند. (3)
در روایتی دیگر آمده است: فردی از خوارج مدعی بود که علی (ع) در جنگ نهروان به خاطر کشتن خوارج، گرفتار ظلم شده است.وی می گفت اگر بدانم که در پهنه زمین کسی هست که برای من ظالم نبودن علی (ع) را ثابت کند به سویش خواهم شتافت.به او گفتند که از میان فرزندان علی (ع) شخصی چون ابو جعفر، محمد بن علی می تواند تو را پاسخ دهد.
وی که از سردمداران خوارج بود، گروهی از بزرگان یارانش را گرد آورد و به حضور امام باقر (ع) رسید.
به امام باقر (ع) گفته شد اینان برای مناظره آمده اند.حضرت فرمود اکنون بازگردند و فردا بیایند.
فردای آن روز، امام باقر (ع) فرزندان مهاجر و انصار را گرد آورد و گروه خوارج نیز حضور یافتند.
امام باقر (ع) با حمد و ستایش خداوند، سخن آغاز کرد و پس از شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اکرم (ص) فرمود: سپاس خدای را که با اعطای نبوت به پیامبر اکرم، ما خاندان را کرامت بخشید و ولایت خویش را به ما اختصاص داد.ای فرزندان مهاجر و انصار! در میان شما هر کس فضیلتی از امیر المؤمنین علی (ع) می داند، بر جای ایستد و آن را بازگوید.
حاضران هر یک ایستادند و در فضیلت علی (ع) سخنها ایراد کردند.
با این زمینه و فضایی که امام باقر (ع) پدید آورد آن مرد که بزرگ خوارج آن محفل بشمار می آمد، از جای برخاست و گفت:
من فضایل و ارزشهای علی (ع) را بیش از این جمع آگاهم و روایتهای فزونتری را می دانم، ولی اینها مربوط به زمانی است که علی (ع) هنوز حکمیت را نپذیرفته، با پذیرش حکمیت کافر نشده بود.
سخن در فضایل علی (ع) به حدیث خیبر رسید، آنجا که پیامبر (ص) فرمود: «لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، کرارا غیر فرار، لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه.»
فردا، پرچم را به فردی خواهم سپرد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.بر دشمن هماره می تازد و هرگز از میدان نبرد نمی گریزد، او از رزم باز نمی گردد مگر با پیروزی و فتح خیبر.
در این هنگام امام باقر (ع) رو به جانب آن مرد کرد و فرمود:
درباره این حدیث چه می گویی؟
خارجی گفت: این حدیث حق است و شکی هم در آن نیست، ولی کفر پس از این مرحله پدید آمد .
امام باقر (ع) فرمود: آیا آن روز که خداوند علی را دوست می داشت، می دانست که او در آینده اهل نهروان را خواهد کشت یا نمی دانست؟
مرد گفت: اگر بگویم خدا نمی دانست، کافر شده ام، پس ناگزیر باید اقرار کنم که خداوند می دانسته است.
امام باقر (ع) فرمود: آیا محبت خدا به علی (ع) از آن جهت بوده که وی در خط اطاعت خدا حرکت می کرده یا به خاطر عصیان و نافرمانی بوده است!
مرد گفت: بدیهی است که دوستی خداوند نسبت به امیر المؤمنین علی (ع) ازجهت اطاعت و بندگی وی بوده است نه عصیان و نافرمانی. (در نتیجه محبت خداوند به علی (ع) بیانگر این است که علی (ع) تا پایان عمر در راه اطاعت خدا گام نهاده و هرگز از مسیر رضای او بیرون نرفته است و آنچه کرده وظیفه الهی او بوده است).
سخن که به اینجا رسید، امام باقر (ع) رو به آن مرد کرده و فرمود: اکنون تو در میدان مناظره مغلوب شدی، از جای برخیز و مجلس را ترک کن.
مرد از جای برخاست و آیه ای از قرآن را که بیانگر آشکار گشتن حق برای او بود زمزمه می کرد و اظهار داشت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» (4).
مبارزه با توهمات قدریه و جبریه
از جمله مسایل بحث انگیز معارف اسلامی که از دیر زمان، ذهن اندیشه وران و حتی عامیان را به پرسشهای مختلف بر می انگیخته، مسأله جبر و اختیار است.
در قرآن که محور تعالیم اسلامی است از یک سو حاکمیت مطلق الهی بر تمامی ابعاد و زوایای هستی به انسان یادآوری شده است، و از سوی دیگر اعمال و موضعگیری آدمیان در صحنه زندگی و در میدان کفر و ایمان، عمل خود آنان بشمار آمده است.
در برخی آیات می خوانیم:
ما شاء الله لا قوة الا بالله (5)
خواست، خواست خداست و نیرویی جز به اتکای خدا وجود ندارد.
و ما تشاؤون إلا ان یشاء الله… (6)
شما چیزی را نمی خواهید مگر این که خداوند بخواهد.
تضل بها من تشاء و تهدی بها من تشاء (7) خداوند آن کس را که بخواهد به وسیله آیات قرآن گمراه می سازد و هر آن کس را که بخواهد هدایت می کند.
و از سوی دیگر در بعضی از آیات می خوانیم:
و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم… (8)
هر ناگواری که به شما برسد، نتیجه دستاوردهای خود شماست.
و لتجزی کل نفس بما کسبت و هم لا یظلمون (9)
هر فردی به وسیله آن چه خود کسب کرده و انجام داده است مجازات می شود و آدمیان مورد ستم واقع نخواهند شد.
و لا تزر وازرة اخری (10)
در نظام داوری حق، هیچ کس سنگینی بار دیگری را بر دوش نمی کشد.
هر یک از این دو دسته آیات، بیانگر بعدی از معرفت جامع دینی است، و نظر به تبیین حقیقتی خاص دارد و در صورتی که جایگاه هر یک از این آیات شناخته نشود، مثلا یک دسته مورد توجه قرار گیرد و دسته دیگر نادیده انگاشته شده، یا توجیه و تأویل شود، معرفت دینی به انحراف می گراید، چنان که در صدر اسلام، دور ماندگان از مکتب اهل بیت (ع) به دلیل عدم آشنایی کامل با منطق وحی و عدم تسلط بر مجموعه آیات قرآن و ناآگاهی از شیوه جمع میان پیامهای آن، گرفتار افراط و تفریط شدند، گروهی به جبر گراییدند و دسته ای به تفویض کامل!
این جریانهای فکری هر چند در عصر امام صادق (ع) اوج بیشتری یافت، ولی خیزشهای آن در عصر امام باقر (ع) نمایان شد.
امام باقر (ع) در رد نظریه جبر مطلق و اختیار مطلق می فرمود:
لطف و رحمت الهی به خلق، بیش از آن است که آنان را به انجام گناهان مجبور سازد، و سپس ایشان را به خاطر کارهایی که به اجبار انجام داده اند عذاب کند! از سوی دیگر خداوند قاهرتر و نیرومندتر از آن است که چیزی را اراده کند و تحقق نیابد.
از آن حضرت سؤال شد که مگر میان جبر و اختیار، جایگاه سومی وجود دارد؟ امام باقر (ع) فرمود: آری میان جبر و اختیار مجالسی گسترده تر از فضای آسمانها و زمین هست. (11)
راوی حدیث همانند این بیان را به امام صادق (ع) نیز نسبت داده است.
موضعگیری علیه دروغپردازان و غالیان
ضعف فرهنگ جامعه، همواره دو نتیجه تلخ را به همراه دارد: افراط یا تفریط! این دو آفت در حکومت امویان و مروانیان، جامعه را بشدت رنج می داد.
برخی از مردم تحت تأثیر محیط و شگردهای تبلیغی دستگاه حکومتی، از خاندان رسالت تا آنجا فاصله گرفتند که به ایشان توهین کرده و ناسزا می گفتند.و در مقابل، گروه دیگری از مردم به انگیزه موضعگیری علیه حکومت و یا انگیزه های دیگر، در تعظیم جایگاه اهل بیت (ع)، تا بدان جا افراط می کردند که ائمه معصومین (ع) ناگزیر با آنان به مواجهه و مبارزه می پرداختند .
با توجه به امکانات محدودی که در اختیار امامان (ع) قرار داشت، آنان برای ارتباط با شیعیان و تبیین مواضع حق برای ایشان، دشواریهای مهمی داشتند و عناصر فرصت طلب از این خلأ در جهت منافع شخصی خود سود جسته، شیفتگان خاندان رسالت را با روایات ساختگی و دروغ به انحراف می کشاندند.
در روایتی از امام صادق (ع) هفت تن به عنوان عناصر فرصت طلب و دروغپرداز معرفی شده اند :
1 مغیرة بن سعید 2 بیان 3 صائد 4 حمزة بن عماره بربری 5 حارث شامی 6 عبد الله بن عمر و بن حارث 7 ابو الخطاب. (12) در روایتی دیگر از امام ابو الحسن الرضا (ع) آمده است: «بیان» ، بر علی بن الحسین (ع) دروغ می بست و خداوند حرارت آهن را به او چشانید و کشته شد.مغیرة بن سعید بر امام باقر (ع) دروغ می بست، او نیز کشته شد و به کیفر رسید و… (13)
هشام بن حکم از امام صادق (ع) نقل کرده است:
مغیرة بن سعید از روی عمد و غرض ورزی بر پدرم (امام باقر علیه السلام) دروغ می بست.یاران مغیرة در جمع اصحاب امام باقر (ع) می آمدند و نوشته ها و روایات را از ایشان می گرفتند و به مغیره می رساندند، و او در لابلای آن نوشته ها مطالب کفر آمیز و باطل را می افزود و به امام باقر (ع) نسبت می داد و آنان را امر می کرد تا آن مطالب را به عنوان آرای امام در میان شیعه رواج دهند.پس آن چه از مطالب آمیخته به غلو در روایات امام باقر دیده شود، افزوده های مغیرة بن سعید است. (14)
امام باقر (ع) از وجود چنین عناصر نا سالمی، کاملا آگاهی داشت و در هر فرصت به افشای چهره آنان و انکار بافته های ایشان می پرداخت.
وی درباره مغیرة می فرمود: آیا می دانید مغیرة مانند کیست؟ مغیره مانند بلعم است که خداوند در حق وی فرمود:
الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین (15) ما آیات خود را به او عطا کردیم ولی او به عصیان گرایید و پیرو شیطان گشت و در زمره گمراهان جهان قرار گرفت. (16)
از این روایت استفاده می شود که مغیرة در آغاز گمراه نبوده، بلکه در جمع شیعه جایگاهی ارزشمند داشته، ولی در مراحل بعد گرفتار کجروی و غلو شده و فرقه مغیریه را بنیان نهاده است.
مغیرة بن سعید، درباره خداوند قائل به تجسیم بود و سخنان غلو آمیز درباره علی (ع) می گفت . (17) درباره او گفته اند که بعد از وفات امام باقر (ع)، مدعی امامت شد و بعدها ادعای نبوت نیز کرد. (18)
«بیان» از دیگر چهره های افراطگر و غالی است.
درباره وی گفته اند که به الوهیت علی بن ابی طالب (ع) و حسن بن علی (ع) و حسین بن علی (ع) و محمد بن حنفیه و سپس ابو هاشم (فرزند محمد بن حنفیه) قائل بوده، و خود را مصداق آیه
هذا بیان للناس
می دانسته است. (19)
او تا بدان جا به انحراف گراییده که برای خویش مدعی نبوت و رسالت نیز شده است. (20)
امام باقر (ع) درباره او فرمود: «خداوند لعنت کند بیان تبان (21) را، زیرا وی بر پدرم (علی بن الحسین، زین العابدین علیه السلام) دروغ می بست.من شهادت می دهم که پدرم (علی بن الحسین) بنده صالح خدا بود. (22)
در روایتی دیگر از امام باقر (ع) این سخن نقل شده است: خداوندا! من از مغیرة بن سعید و بیان به درگاه تو تبری می جویم. (23)
حمزة بن عماره بربری، از دیگر منحرفانی است که تحت لوای اعتقاد به امامت علی (ع) و ائمه، به تحریف اندیشه ها پرداخته است.
او از اهل مدینه بود و محمد بن حنفیه را تا مرتبه الوهیت بالا برد، و گروهی از مردم مدینه و کوفه پیرو او شدند.امام باقر (ع) از او تبری جسته و وی را لعنت کرده است. (24)
ابو منصور عجلی، افراطگر و منحرف دیگری است که در عصر امام باقر (ع) باافکار غلو آمیز و آرای ساختگی خود، پیروانی برای خویش گرد آورد که با نام «منصوریه» یا «کسفیه» (25) شهرت یافتند.
امام باقر (ع) ابو منصور را به طور رسمی طرد نمود، ولی وی پس از وفات آن حضرت مدعی شد که امامت از امام باقر (ع) به وی منتقل شده است. (26)
غالیان و افترا زنندگان به ائمه، خطوط مختلفی را دنبال می کرده اند.
برخی از آنان در پی انگیزه های سیاسی، تلاش می کرده اند تا امام باقر (ع) را مهدی موعود معرفی کنند.ولی امام باقر (ع) در رد آنان می فرمود:
گمان می کنند که من مهدی موعودم، ولی من به پایان عمر خویش نزدیکترم تا به آنچه ایشان مدعی هستند و مردم را به آنان می خوانند. (27)
گروهی دیگر از این گروهها، راه تندروی و غلو را در امر ولایت و مقام ائمه در پیش گرفته بودند که امام باقر (ع) در رد ایشان می فرمود:
ای گروه شیعیان! خط میانه باشید تا تندروان از تندروی خویش نادم شوند و به شما اقتدا نمایند، و جویندگان راه و حقیقت به شما ملحق گردند.
فردی از انصار به امام عرض کرد: تندروان و غالیان چه کسانی هستند؟
امام فرمود: غالی و تندرو آن کسانی هستند که به ما اوصاف و عناوین و مقاماتی را نسبت می دهند که خودمان آن اوصاف را برای خویش قایل نشده ایم.آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم…
سپس آن حضرت چنین ادامه داد: به خدا سوگند، ما از سوی خدا برائت و آزادی مطلق به همراه نداریم، و میان ما و خدا خویشاوندی نیست، و بر خداوند حجت و دلیلی در ترک تکلیف و وظایف نخواهیم داشت.ما به خداوند تقرب نمی جوییم، مگر به وسیله اطاعت و بندگی او.پس هر یک از شما که مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما به حال او ثمر بخش است، و کسی که اهل معصیت باشد، ولایت ما سودی به حالش نخواهد داشت.هان، دور باشید از گول زدن خویش وگول خوردن به وسیله غالیان! (28)
پی نوشت ها:
1 «مارقه» به گروه خوارج اطلاق شده است، زیرا آنان از زیر بار بیعت خود با علی (ع) خارج شدند، و علی (ع) در خطبه شقشقیه به این جهت درباره ایشان گفت: «و مرقت اخری» .نهج البلاغه، خطبه .3
2 نساء/ .35
3 احتجاج طبرسی 2/ .324
4 الکافی 8/349، بحار 21/ .26
5 کهف/ .39
6 انسان/76، تکویر/ .81
7 اعراف/ .155
8 شوری/ .30
9 جاثیه/ .22
10 انعام/164، اسراء/15، زمر/39، فاطر/ .18
11 عن ابی جعفر و ابی عبد الله (ع) قالا: إن الله ارحم بخلقه من ان یجبر خلقه علی الذنوب ثم یعذبهم علیها و الله اعز من ان یرید امرا فلا یکون، قال: فسئلا (ع) هل بین الجبر و القدر منزلة ثالثة؟ قالا: نعم أوسع مما بین السماء و الارض.اصول کافی 1/باب الجبر و القدر، حدیث .9
12 اختیار معرفة الرجال، جزء 4/302، حدیث .543
13 همان، حدیث/ .544
14 اختیار معرفة الرجال، جزء 3/225، حدیث .402
15 اعراف/ .175
16 تفسیر العیاشی 2/42، اختیار معرفة الرجال 228، حدیث 406، بحار 46/ .322
17 تاریخ طبری 5/456، الکامل فی التاریخ 4/209 .207
18 الفصل فی الملل و الأهواء و النحل 2/14 .13
19 تاریخ طبری 5/457، الکامل فی التاریخ 4/ .209
20 فرق الشیعة .34
21 «تبان» به معنای علاف و کاه فروش است.
22 اختیار معرفة الرجال .301
23 طبقات ابن سعد 5/ .237
24 فرق الشیعة 28 .27
25 «کسفیه» نامیده شدند، چون می گفتند: «ان علیا هو الکسف الساقط من السماء» .
26 فرق الشیعه 38، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل 2/ .14
27 سیر اعلام النبلاء 4/407، تاریخ ابن عساکر 15/ .357
28 اصول کافی 2/ .75
منبع سایت حوزه